سه‌شنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۳

گم شده در قعر

حرف های من را نمی فهمند چون پایه ها (مبانی)ی بحث من، فقط در من وجود دارد و آنها را تنهایی ساخته ام

یکشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۳

دنیا زیبا بود و عشق کشف دنیا زیبا بود. اما آن زایل می شود
هر روز بیش از پیش در خودم فرو می روم.

اکنون با حسس و مثل یک شوالیهء با حس غلیظ کور-حرکت می کنم و تراژیک
روز به روز دارم از دینا فاصله می گیرم
(گرچه مرگ هرگز شیرین نخواهد بود)
از دنیایی که یک نقطه سیاه دارد گریزانم.
هر گوشه اش می خزم بعد از مدتی ازآن هم بدم می آید
شاید علاقه ام را به علم به کلی از دست داده ام
نمی خواهم دریاره حقایق جهان بدانم. دیگر نمیخواهم طبیعت را نقاشی کنم. از طبیعت بدم می آید. زیرا یک لکه سیاه دارد. لکه ننگ برایش
دیگر نمی توانم کتاب بخوانم
هه. هرچه عقب می روم بیاد می آورم دنیا برایم جالب تر بوده.
در پنجم دبستان از کیهان دور به کیهان نزدیک حرکت کردم
کیهان دور مرا سر به هوا کرده بود
اکنون می خواهم وارد مغز شوم. چرا که مایل به کشف مکانیک جهان نیستم.
غریبه است برایم جهان، و وجود غریبه ها دیگر چندان جالب نیست.
بنابراین همان قدر هم خودم برای دیگران ناجالب شده ام
خوبه تکلیفمو مشخص کنم
بودن مرگ بهتر از نبودنش نیست.
باور کنید
مرگ به چیزی ترجیح ندارد.
آدم همیشه، زندش بهتر از مردشه
لتس بیا نمیریم.
چون این فقط حاوی یک التیام است نه معنی
(یک پاسخ .)

شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۳

بولدوزر

تمام واقعبت،
همه نکات جهان که به نحوی به من مربوط می شود را در اینجا می نویسم.
تا رابطه خودم را نه تنها با همه، بلکه با تک تک جزئیات کبهان تعیین کنم
بنابراین از جایی به بعد، از مرز حقایق کشف نشده هم عبور خواهم کرد
این وبلاگ را با Travis - Sing درحال پخش شدن بخوانید، چون با آن نوشته می شود. اکنون که بیاد می آورم اینطور حس می کنم
همچنین در یک روز بارانی (مثل الان) بخوانید - باز به همان دلیل

جمعه، آذر ۰۶، ۱۳۸۳

هر انسانی مقدار پوچی در درونش وجود دارد
تعریف 26834م برای انسان: انسان تنها موجودی است که پوچی را در وجودش معنا می کند.
(و به آن پی می برد)
چه چاره کند و چه نکند

چهارشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۳

فکر کنم مهران سورانی به مرخصی رفته. اما نکنه بلایی سرش آمده؟ آخه توی روزنامه خوندم ایران تعلیق غنی سازی را بی مقدمه و داوطلبانه پذیرفت. از حال و روز مهران اینطوری (با تیتر روزنامه و کمی تخیل) با خبر می شیم

یکشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۳

سوپر استار

در آن دنیاهه، خودم چه نقشی را بر عهده می گیرم؟
خوب نقش اول
دنیایی می سازم میان خودم و دنیا
دنیایی می سازم که خالقش خودم باشم

توی این دنیا از روز اول هم...
دون کیشوت بود که به یک آسیاب حمله کرد
آن آسیاب من بودم!
دن کیشوت هم من بودم

بزرگ کردن خود را و ضربه زدن به آن
باور کنید منطقی می نویسم
منظورم از ذهنیت یعنی: امروز عینک VRم چی نشون میده
planetarium-سرخود هستم
تفاوت من با بقیه این است که در تضاد با دنیا، خودم را می کوبم نه دنیا را

تنها تفاوت من با روسو همین است.
روسو هست، من امیل شون هستم

خانه از پای بست ویران است.
پای بست، منِ ویران ام. دنیایم ویرانه

Intuition

بفهمیم: از اول.
بیا از اول چرخ را اختراع کنیم
- تا بفهمیم.
می خواهیم همه چیز را از اول بفهمیم
مثل آزمایشگاه فیزیک در راهنمایی
که چیزهایی مثل یخ اختراع می کردیم
من تاحالا یک چرخ ایرانی ندیده ام
چرخ را میخواهیم اختراع کنیم. نکنیم
پس چکار کنیم؟

این چرخ که همه می گویند یه وقت اختراعش نکنیم،
خوردنیه یا پوشیدنی؟

مقدمه

وجود من پایه [مبانی] وجود دنیای خودم است

شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۳

کندوی پشه

از قیافه ام معلوم نبود که این، پشه ها بودند که نگذاشته بودند که بخوابم
پشه ها همیشه در مغزم هم بوده اند
وزوزشان و نیششان و خونی که از له کردنشان روی دیوار می خشکد
و دست و پای پودر شده شان که حساسیت می آورد

قورباغه ای که شنای سگی یاد گرفت

تقریبا در آب بدنیا آمدم. هرگز شناگر خوبی نشدم. چون غواص بودم
اما در آن مورد خاص گزه بزه:
باید ذهنیت را خیره بنگری و در عین حال عینیت را از آن بزدایی
زدودن عینیت در نگاه - زدایش؛ Ñ
حفاظ ضد آب نامرئی جدید، غواصان را
از مخلوط شدن [خودآگاهیشان] در اطرافشان حفظ می کند

Sense logic

در منطق حس، هر چیزی هزاران دلیل می خواهد تا بروز یابد به سطح خودآگاه. تشریف فرما شود. بیان شود

کارخانه ذهنیت

  1. برای اینکه زیبا شود باید ذهنیت زیبا به زندگی بچسبانی - به آن اضافه کنی
  2. اثر هنری را باید عبادت کنی تا آن را بفهمی
چند تصویر از لای دست علی، هومن و ...

جمعه، آبان ۲۹، ۱۳۸۳

ذهنیت زیبا و؛ disconnect
ایده آلیست ها به پراگماتیست ها می خندند و پراگماتیست ها به ایده آلیست ها بلند بلند می خندند.
من در لبه نفی

دوشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۳

شکسپیر[...] بودن یا شکسپیر نبودن؛ مساله این است

چهارشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۳

معرفی وبلاگ: emerging mind و همچنین کار نیمه کاره selfish-self. هر دو از خودم
وای چه پروردگار شدم