جمعه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۳

دنیا فندق-ی است گاز باید زد با پوست

مواظب دندون هاتون باشید.
برای درک مفهوم پرسپکتیو اینجا کلیک کنید

سه‌شنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۳

انگار که من دوست داشته ام مطالب رو بیشتر، جالب بگویم تا اینکه واضح.
آخی! بیچاره پشیمان گشت. برگشت به آنچه قبلا بود و همیشه بوده.
همون آزادی قدیمی، که در آن نفس های عمیق مجبورت می کنن بازهم از آن عبور کنی.

سوال گرایی 2

چواب مهم ترین سوال دنیا را هم اگر صاف و پوست کنده بیارن جلوت بذارن، هیچ فایده ندارد وقتی ندانی جواب کدام سوال بوده است.
سوال را از جواب ببُر، اونوقت بی فایده می شود.
(بیانِ) هر حقیقت، هم بخش سوال دارد و هم جواب.
مثال بدیهی:
"خیر" ممکن است جواب یک راز کشف نشده جهان باشد که اتفاقا جان مردم بسیاری را نجات دهد، اما سوالش جا افتاده باشد. (البته راستش سوالی که جوابشیک کلمه مثل خیر باشه، حتما بی مصرفه)
مثال بهتر: (بعدا میگم)

single-larity?

آدم ناقص، جالب تر است.
آدمی که نیمه گمشده اش را با آتاشغال پر نکرده. هر چیزممکن در آن مکان آتاشغال است چون نیمه گمشده، کلی است و باید با کلی پر شود اما این ممکن نیست، و تو نمی توانی با کلی و کنی و حتی اگر سلب هم باشد، برای تو، جنبه partucular آن نمایان و پدیدار می شود.
مرکز ثقل چارشنبه سوریِ اینور شهر، عد درست در خونه ما بود.
عح عح تمومِ آجرامون سیاه شدن، با سوختن این تایر تریلیه

یک پست پر ملاط

هه هه، چند فکت
٭منظره ای که یک چهره نیکو در آن باشد، هر برگ افتاده در هر گوشه اش هم زیبا تر است.
٭چهره ها قاطی می شوند و max همه شان است که به درک ما می رسد. - به همین دلیل وقتی دقت می کنی افت می کند.
٭احتمالا سلول های حساس به چهره، receptive field به بزرگی همه میدان دید دارند.
٭با یک پیرهن قرمز، بند کفش ها هم بهتر به نظر می رسد.
٭یک چ ز، چ های کناری را هم ز می کند.
٭همیشه می توان واقعیت را با عبارت های کوتاهِ واضح و شفاف طوری بیان کرد که همه بفهمند.
اما می توان آن را به صورتی نزدیک تر به واقعیتش بیان کرد (بیان علمی؟). این بیان، راحت تر فهمیده نمی شود، اما با فهم آن، مقدار زیادی از واقعیت عیان و برملا می شود. به وسیله آن، می توان بیشتر پیش رفت.
٭پس برای یک مشاهده می توان بیان یا accountی ارائه داد، که مثل نور، محدوده وسیعی از حقیقت مرتبط با آن را روشن و نورانی کند.
یک حقیقت را همیشه می توان ساده تر هم بیان کرد. اما... ، اما هم دارد.
٭برای من: حقیقت =nature = طبیعت = آنچه اتفاق می افتد در بیرون ما و برای خودش. (یه جورایی nomen که فقط فهم علمی برای آن ممکن است)
٭واقعیت، هرگز قابل حدس زدن نیست. هرگز هیچ حدسی نمی تواند واقعیت را گفته باشد.

پ.ن. می بینم که... نوشتنم گرفت