یکشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۵

هند:
سرزمینی است که مردمش بندگی را فضیلت می دانند و در آن با هم رقابت می کنند.
نتیجه: رقابت در زیردستی ِ یکدیگر باعث ته نشین همه ی آنها در کف قعر می شود.
کسی با کسی مشکلی ندارد، چون کسی فکر شرم آور ِ برتری نسبت به دیگران را نمی کند. اگر یک نفر از این قاعده جرزنی کند، شاه جهان، یا میتال می شود.

ایران:
سرزمین وانمود کردن.

خواص ایرانی:
وانمود به محبت(تعارف)، وانمود به توانایی(سازندگی+بازار)، وانمود به دانایی(نصیحت همه به همه + دانشگاه)، وانمود به خیرخواهی(نصیحت)، وانمود به درستکاری، وانمود به ایمان، وانمود به راستگویی(دروغ و فریب)، خوش خطی، وانمود به دارایی، وانمود به عدم وانمود کردن!(ریا) ...

و نظر ما درباره امثال خودمان: (توهم ها، تظاهر هایی که خودمان باور کرده ایم)
وانمود به هوش سرشار هموطنان، وانمود به زرنگی ایرانی ها، وانمود به موفق بودن ایرانی ها، وانمود به مظلومیت ایرانی ها، وانمود به تفاوت، وانمود به مخالفت(مثلا ًبا رای ندادن)، وانمود به عدم تقصیر، توقع بالا، وانمود به بقای چیزی بنام ایران، ...
بخش جمعی کمتر وانمود کردن است و بیشتر توهم است. یا شاید باید بگویم خوش خیالی. مرحله اول این است که از اوهام که به نوعی باعث ندیدن خودمان است بیرون بیاییم. به نظر من، همیشه مواجهه با واقعیت با ارزش تر است و نتیجه اش شیرین تر است!
به قول علی، این خصوصیات لزوما ً خاص ایران نیست، اما ازمیان جاهای (کم)ی که می شناسم، خاص ایران است. به وضوح در مردم دیده می شوند.
اوه راستی:

49.5%

شاید.

لیست

دنیا (چند نظر مختلف):
دنیا uncertain است
دنیا بزودی تمام می شود، همانطور که بتازگی شروع شده.
دنیا ارزش ندارد.
دنیا همین است.
دنیا وجود ندارد.
دنیا، آنچه غیر از من هست است.
دنیا آنچه درک می کنی است.
حقیقت، آنچه نمی دانی است.
دنیا بوده.
دنیا نبود.

دنیا، مجموعه ی مجموعه هاست.
دنیا، مجموعه احتمالات است.
دنیا، یکی از دنیاهای ممکن است.
دنیا یکی از دنیاهای موازی است.
دنیا آینده است.
دنیا، گذشته است.
دنیا، واقعی است.
دنیا، مجموعه تصورات است.
دنیا، آنچه می سازی است.
دنیا، آن سوراخی است که در آن پنهان می شوی.
دنیا، سالن امتحان است.
دنیا، سطح یک چشمه است.
دنیا، سایه است.
دنیا چند تاش هست.
دنیا، خلاءی است که از وقتی من آمدم پر شد.
دنیا محل حرافی است.
دنیا هیچکدام نیست.
دنیا همه اینها هست.
دنیا، دیگر تمام شده است.
(ناتمام)
اعترافات: ترجیح می دهم اعتراف نکنم (...) و دلیل آخر(!) این است که بازی یلدا تمام شده است. با تشکر (و عذر خواهی!) از عادل و علی فتح الهی و ناصر عزیز که من را هم دعوت کردند
(اوه- مثل اینکه بازی رو به هم زدم)

گسیخته

درباره باور:
باور داشتن به چیزی ، و دانستن آن چیز به گونه ای از هم جدا و متفاوت هستند. حتی به سختی در کنار هم قرار می گیرند. باور داشتن معمولا ً نا آگاهانه است.

آگاهی به داشتن یک باور، مرحله ای فراتر از صرفا ً داشتن ِآن باور است.
یک باور، وجود باور یا اطلاع دیگر را در کنارش تحمل نمی کند؛ باور، یکی است.
نوعی باور است که آن را نمی بینیم، اما آن باور، ما را در دست خود دارد.

دانستن یک مفهوم و گزاره، البته به معنی علمی، شامل تصور و امکان ِ خلاف آن گزاره یا مفهوم هم هست.
شک در یک گزاره علمی، ماهیتا ً جزو فهم آن هست؛ یک گزاره علمی، حاوی شک به آن هم هست.
تفکر علمی هم یکی از انواع ممکن برای تفکر است.

دانستن:
این سوال برای من مرتب تکرار میشود: چه موقع میتوانیم بگوییم یک مطلب علمی را فهمیده ایم؟ چه موقع حق داریم بگوییم کتابی را خوانده ایم؟ (نه از نظر ما، بلکه از نظر ناظر بیرونی یا دانای کل). فهمیدن، شاید، ساختاری مثل درام داشته باشد. ساختارهای درام مانند، در مغز و افکار ما زیاد هست (بزودی).

درباره جهل:
جهل، ماهیتا ً ناآگاهانه است و نامرئی. خروجی ِ آن، حماقت است. (ورودی؟ ندارد)

درباره سوال:
سوال ها، program counter های یک کامپیوتر بزرگ و موازی هستند.
سوال، یک جهل رسوا شده است.
متافور محاسبه ...(بزودی)

منطق:
افکار، وقتی در ذهن ما قرار داشته باشند، موجوداتی ارگانیک هستند.
(حتی وقتی در بیرون از آن باشند هم همینطور)
منطق ریاضی، بیش از حد جامد است.
افکار، موجودات نسبتا ً خود مدار(خود مختار)ی هستند.
اما افکار مایع تر از حیوانات هستند(!). مایع حجم ثابت دارد. مایع همیشه در ظرفش قرار دارد.

درباره مدل:
(بزودی)

نتیجه:
نتیجه، یک halt است. (بد)