پنجشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۸

You just might get it

یادمه از نوجوانی وقتی می خواستم دعا یا خواهشی کنم می گفتم آن چه می خواهم این است: بدانم که چه باید بخواهم. درخواستی که از خدا داشتم این بود که "لطفا به من بگو چه چیزی خوبست که بخواهم؟" بهترین چیز برای خواستن چیست؟ و نیز: دایره ی ممکن ها چیست: چه چیزی می شده خواسته باشم اما نمی دانم و در نتیجه حتی آن را نخواسته ام؟ ( بخاطر جهلم. جهل در مورد چیزهایی که می شود/ می شد خواست). چه می توانسته ام خواسته باشم؟

خواستن می تواند زیبا باشد (و قناعت همیشه حسن نیست). زیرا خواستن به خودی خود یک هدیه است. خواستن انسانی است. چون انسان را سوق میدهد به سمتی، که از سکون بهتر است. چیزی را نخواستن رخوت (و شاید بیماری) است. و این سوق دادن ها، در جمع و در تاریخ جهت ِ معنی داری پیدا می کنند و معنی واقعی آنها آشکار می شود. (با فرض ِ وجود یک سری قرارداد اجتماعی مناسب)

اینکه چیزی را خواسته باشیم و در جستجوی راهی برای رسیدن به آن باشیم یک مساله است. اما اینکه در جستجوی آن باشیم که "خوبست چه بخواهم؟" یا "خوبست چه بخواهیم؟" مساله و خواسته دیگری است که درباره ی خود ِ خواستن است. یک خواسته ی مرتبه دوم یا خواسته ی متا (متا-خواسته metawish, metawant ) ـ

Careful what you wish
You may regret it
Careful what you wish
You just might get it []

جبرواختیار: سوال چیست؟

سوال مربوط به جبرواختیار یا قضاوقدر چیست؟
هنوز هم بیشترین ( و شاید تنها) موضوعی که جستجو ها را به این وبلاگ می کشاند جبرواختیار است. عجیب است که مردم این همه این عبارت را سرچ می کنند (امیدوارم بخاطر گزارش درس معرف نباشد). به هر حال فکر می کنم جزو مهم ترین موضوعات در فرهنگ ایرانی امروز است که باید مورد رسیدگی واقع شود. واقعا تعریف جبرواختیار چیست؟ به عبارت دیگر سوال مهمی که باید پرسیده شود چیست؟ مساله فقط به معنی این کلمه (اصطلاح) مربوط نیست بلکه به سوالی است که در ذهن افراد مطرح می شود. چه آگاهانه و چه غیز آگاهانه. توسط چه کسی؟ توسط خودشان؟ معلم ها/اساتید؟ پدر و مادرها؟ پدربزرگ و مادربزرگ ها؟ شاعران؟ فیلسوف ها؟ توسط جامعه؟ طبیعت؟ تجربیات تاریخی؟ اشتباهاتشان؟ این ها هرکدام سوال متفاوتی می پرسند اما شاید هیچ کدام سوالی که باید را نمی پرسند. طرح سوال درست به موقعیت دانایی فعلی ما در قبال موضوع مورد شناخت بستگی دارد یعنی به این بستگی دارد که چه چیزی را نمی دانیم. اما قبل از آنکه آن را بدانیم، چگونه باید بفهمیم که چه چیزی را نمی دانیم؟ (البته راه هایی هست.) یا اگر چیزی را میدانیم از کجا متوجه شویم که دیگران آن را نمی دانند؟ (احتمالا این در اثر گفتگو بر ملا می شود).
. موضوعات زیادی هستند که با وجود نزدیکی مفهوم هایی متفاوتند و پیش از بحث باید از هم جدا شوند: جبر (یعنی چی؟)، اختیار(؟)، اراده آزاد، آزادی، درجه ی آزادی، مختار بودن (آتونومی)، تعین، علیت، تصادفی بودن، علیت فیزیکی، عدم تعین های فیزیکی، پیش بینی پذیری، پس-بینی پذیری، کنترل، اراده، انتخاب، جبر فیزیکی، جبر سابجکتیو، جبر تاریخی، قضا، قدر، حکمت، فرصت، اراده فردی، اراده جمعی، توزیع اختیار، مفاهیم مربوطه در علوم اعصاب(سیستم حرکتی، تصمیم گیری، زمانبندی، آگاهی/خودآگاهی)،کوالیا های مربوطه که که چنین تجربیاتی را می سازند، حس عاملیت، عمل/انتخاب اقتصادی، ... (این لیست ادامه دارد اما اصل قضیه گفته نشد).

فکر می کنم افراد مختلف، بر اساس سیستم های ذهنی که برای خود ساخته اند سوال های متفاوتی در این زمینه در ذهن خود دارند. اگر این وبلاگ طیف مخاطب بزرگ تری داشت میپرسیدم سوال ذهنی هر کس چیست؟

چنانچه با جستجوی جبر و اختیار به اینجا آمده اید لطفا بگوید سوال مطرح در ذهن شما چه بوده؟ حالت ایده آل این است که موقعیت متناقضی که این سوال را برای شما پدید آورده چیست. هدفم جواب دادن به این گونه سوالات نیست، چه بسا کمتر از خیلی ها بدانم. بلکه هدف این جمع آوری، جستجو برای سوال بهتر و دقیق تر است. این جستجو، در نتیجه ی تلاش جمعی،بعدها به جواب های بهتر و دقیق تر منجر خواهد شد.
هدف شخصی من از پرداختن به این موضوع این است که دایره ی اختیار و توان خود را بدانم و چنانچه انتخاب و اختیاری بیش از آنچه در نظر دارم برای من در این دنیا موجود است از آن مطلع شوم. با بیشینه سازی ِ این دایره، اختیار ها و انتخاب های فراموش شده را به حوضه ی هشیاری خود بیاورم.