یکشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۷

a liquid crystal called brain (and beyond)

(این پست را نخوانید، ناقص است)

جرم بحرانی:
(قطعات) اطلاعات وقتی به هم وصل بشوند،
مثل جیوه،
اگر درست و به نحوه مناسب به هم وصل شوند،
(مثل بلور)،
وقتی به میزان کافی متمرکز شوند،
(مثل بلورهای سخت)
خاصیت های جدید (نوظهور) ی در تجمع آنها پدید می آید،
...
از حدی به بعد دارای قدرت اجرایی می شوند،
(...)
مغز از اتصال نورون ها پدید آمده
و جامعه بطور طبیعی از اتصال مغز ها پدید می آید
و به این دلیل، خواصی که یک فرد دارد، همگی در اجتماع وجود دارند.
(تا حدی که ابعاد فیزیکی اجازه می دهد)

When information pieces gather (like mercury)
and connect (like LEGO toys),
if they are connected properly and naturally (as in a crystal),
when they are integrated and condensed enough,
emergent properties emerge,
...
after a critical mass,
they will find executive powers and functions,
...
society is an entity which is made by connected brains.
all properties and qualia of a typical person
also exist in that entity (which is called society).
(to the extent physical dimensions and constraints allow)



Note: It will form in itself amygdala, visual system, striatum, prefrontal cortex, ... (as a necessity). It will have basic emotions and vision, ... psyche, affection, will ...

Psychopathies [...]
All psychopathies have their social versions!



Understanding this process is my mission in life.
God help me!

جمعه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۷

اخیراً چی فهمیده ام: درباره ی فکوس، ارسطو، فکر کردن گروهی به سبک گفتگویی

اخیراً چی فهمیده ام

فهمیدم که در انجام کارهای بزرگ، تمرکز و فکوس بر یک کار و یک هدف باریک خیلی اساسی و مهم است. یک مثال: لانس آرمسترانگ، 180 روز از سال را در محل تور دو فرانس تمرین می کرده و خود را وقف آن مسابقه خاص کرده بود که توانست این شگفتی را پدید بیاورد. عوامل موفقیت او آموزنده اند. (مثالهای دیگری هم هست.)

فهمیدم که کتاب های ارسطو "منتشر نشده بوده بلکه در کتابخانه خودش برای مطالعه دیگران قابل استفاده بوده. این وضعیت توضیحی برای سبک فشرده او است"[1].

فهمیدم که قفسه نوشته های سقراط-افلاطون-ارسطو در کتابخانه جای خیلی زیادی را اشغال می کند. آیا این نشاندهنده ی دستاورد و تاثیر عمیق تر کارهای آنها است؟ می گویند فلسفه [غرب] پانویس افلاطون است(لینک). (البته بماند که مقدار زیادی از فلسفه بعد از اسلام ِ ما هم ترجمه آنها بوده).

فهمیدم که انواعی از گفتگو میتواند بسیار مولد باشد. کافی است موضوع خوبی داشته باشد. از بعضی کامنت های همینجا خیلی فایده برده ام. سینا در این راستا یک سایت بنام دندرین طراحی کرده که با ایده گفتگوی سقراطی بنا شده است.

فهمیده ام که سبک خاص پدید آمدن اندیشه به سبک سقراط عامل خیی مهمی بوده و افلاطون و ارسطو آن را ادامه دادند و اگر آن سبک گفتگو را امروز هم بتوانیم داشته باشیم شاید بتوان جزیره ها یا حلقه هایی از شکوفایی فکری بوجود آورد.

این همچنان در ذهنم تکرار می شود: یونان باستان و معجزه یونانی.
چرا پدید آمد؟ چرا مشابهش این همه کم بوده (یا برجا نمانده). چرا (به قول بعضی) دیگر تکرار نشد؟ I am obsessed about it.

دوباره مساله ی معنای زندگی برای من مهم شده. احساس میکنم نیروی سائق دارد هدر می رود، مثل یک لوله کشی گاز که کامپرسور ندارد و دارای فشار کافی نباشد. (ترجمه: نگران هدر دادن وقت بودن). (منظور از سائق: درایو، انگیزه، دوپامین، نیروی پیش برنده، موتور فکری و کاری انسان، ...)

اخیراً دوباره کارهایم تلنبار شده ولی بااین حال اینجا نوشتم.

از کامنت مهم علی فتح الهی خوشحال شدم و جواب خودم به آن گفتگو را خواهم نوشت.

کاش وبلاگ ها حالت گفتگویی بیشتری داشتند. در حقیقت هر پست یک وبلاگ، وابسته به (یا ساپورت ِ) یک گفتگوی در دنیای بیرون است. (البته گاهی هم در جواب به چیزی است که امکان گفتگوی مستقیم به آن نبوده.) اما به هر حال واکنشی بودن و وابستگی ِ آن به انگیزش های بیرونی ای از جنس گفتگو، (معطوف به یک گفتگو) وجود دارد.

تم: فشرده سازی. سبک گفتگویی.

پنجشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۷

νοῦς
Noûs

(in Homer's sense)

سه‌شنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۷

توضیحی درباره مطلب قبلی: استدلال این است: روابط اقتصادی تعیین کننده ساختارها اجتماعی هستند. و مناسبات اقتصادی خودشان در نهایت از کار و تولید تاثیر می پذیرند و سرچشمه می گیرند. انسان ها عامل ها و موتور های انجام کار (و در نتیجه اقتصاد) هستند. "سلامت فردی" عامل تعیین کننده ای در کارایی و مولد بودن انسان ها (productivity) است. گاهی بعضی مسائل مربوط به سلامت چنان جدی می شوند که تاثیری در سطح کلان تاثیر می گذارند. برای مثال، ساخت کانال پاناما، این پروژه افسانه مانند، تا زمانی که بیماری مالاریا و تب زرد کنترل شد معوق ماند. مطلب زیر به نقل از ویکیپدیای فارسی است. (دسترسی: مرداد87)
کانال پاناما (۱۹۱۰-۱۹۰۵)
ساختمان کانال پاناما بعد از کنترل تب زرد و مالاریا ساخته شد. این دو بیماری عامل مرگ‌و‌میر کارگرانی بود که در این منطقه کار می‌کردند. در سال ۱۹۰۶ در این منطقه بیش از ۲۶۰۰۰ کارگر کار می‌کردند که از این تعداد بیش از ۲۱۰۰۰ نفر در بیمارستان بستری شدند. تا سال ۱۹۱۲ در این منطقه بیش از ۵۰۰۰۰ نفر مشغول کار بودند و تعداد کارگرانی که در اثر بیماری مالاریا در بیمارستان بستری شدند به حدود ۵۶۰۰ نفر کاهش یافت. به خاطر کوششها و رهبری ویلیام کراوفورد گورگاس ، ژوزف آگوستین لپرینس و ساموئل تیلور دارلینگ (انگلیسی) بیماری تب زرد حذف و مالاریا به طور چشمگیری کاهش یافت که این کنترل از طریق تکمیل کردن برنامه کنترل پشه و مالاریا صورت گرفت.

این محدود به مالاریا نیست (گرچه کشور ما همچنان جزو نواحی پرخطر از نظر این بیماری است). بیماریهای مزمن متعدد دیگری نیز هستند که بسیاری از آنها صرفا نادیده گرفته می شوند اما با درصد بسیار بالایی شایع هستند (حداقل 3 مورد سراغ دارم که شیوع آنها بین 80 تا 90 درصد مردم است). در مناطق گرمسیر تر (کشورهای جنوب) خطر و ریسک های مربوط به سلامت به دلایل متعددی بدتر از نواحی دیگر است.

قطعا عوامل فکری و اقتصادی دیگری هم در راه "توسعه" دخالت دارند که در جای خود مورد توجه مردم هستند. هدف من اشاره و جلب توجه به یک عامل و مانع غیر سیاسی (خارج از حیطه سیاست و علوم اجتماعی) بود. در این مورد خاص، این علم تجربی است که قادر به ارائه راه حل است (البته در صورتی که اراده اجرایی نیز به آن معطوف شود).