پنجشنبه، تیر ۲۸، ۱۴۰۳

نگرش عمومی جربیان-اصلی دنیای مدرن به فلسفه

این پسیو و تصادفی نیست. این نتیجه ی تلاش های فعال عده ای است. قبل از جنگ جهانی، علم در اروپا متمرکز بود. و بعد از جنگ جهانی، آمریکا، دانشمندان آلمانی ، که هنوز در آلمان بودند را در گله های هزار نفری به امریکا آورد. اکثرا با تهدید. قبل از این دوران طلایی علم و تکنولوژی، دوران طلایی فلسفه ی آلمانی بود (موسوم به ایده آلیسم آلمانی). پس از آن، یک ضدیت سیستماتیک بر علیه فلسفه قاره (از سوی نگرش تحلیلی انگلیسی) و کلا فلسفه (در آمریکا) انجام شد، و افرادی که مبلغ این بودند، بهشان رسانه بیشتری داده شد. مثلا فاینمن. علت های مختلفی هم دارد. این ضدیت با فلسفه، هنوز هم ادامه دارد، و موج متاخر آن، در صدد است فلسفه ی «آیند رند» را جایگزین فلسفه های دیگر کند. چونکه رند فهمیده بود که در حقیقت انکار فلسفه، و ضد فلسفه، خودش یک فلسفه است. با تمرکز بر ضدیت با چپ گرایی، فلسفه (یا به قول عده ای فلسفه نیست، و مایه فلسفی ندارند)، ای با نام آبکجتیپیسم ایجاد کرد. در کنار نظریه اقتصادی فریدمن (خصوصیزسازی افراطی و اکتریمیستی)، بطور سیستماتیک تبلیغ میشود. اینوستور ها (مثلا پیتر تیل)، رسانه ها، و افراد مهم، این فلسفه را تبلیغ میکنند. نتیجه ی آن، پدیده هایی مثل ماسک و آلتمن است، که عملا پول مالیات مردم به جیب آنها ریخته میشود، در قرارداد های مخفی، و همچنین پیشرفت های تکنولوژیک را هایجک کرده، به نام خود ثبت می‌کنند. و بعد به عنوان قهرمانان این سیستم معرفی میشوند. خلاصه اینکه فلسفه ی ریشه دار را با قهرمان پنداری به سبک کمیک استریپ مارول جایگزین کرده اند. و فردی مثل ترامپ، که دله دزدی بوده که پول لوله کش و حتی باجگیر خودش را زورش می آمده بده، و اونها را هم تیغ میزده (عملا دله دزدی)، مسیج نجات‌بخش می‌پندارند. میلتون فریدمن را که سخنران خوب و سومن خوبی است، بزرگ کرده اند، گویی اقتصاد دان دیکری وجود ندارد. این سیستم حتی افرادی مثل ایلیا، سازنده یی چت جی پی تی زا نتوانست تحمل کند، و او را اخراج میکند. جهت اطلاع، چت جی پی تی هم مبنی بر نظریات افراد مختلفی است از جمله هلمهولتز، و سوسیور (زبان شناس) که مطالعات و نظرات عمیق فلسفی داشته اند و ریشه و دودمان اندیشه فلسفی نظراتشان به عمق فلسفه ی قاره ای / و تداوم کار های جهره های مهم ایده آلبسم المانی، از جمله به کانت و، لایبنیز، لاک، حتی گوته، هیوم، ارسطو، افلاطون و غیره بر میگردد. این قضیه در مورد آپولو ۱۱، که به ماه رفت صادق است. همچنین نسبیت اینشتین (اسپینوزا)، کوانتم (نکرش کپنهاگی)، و غیره. حتی اگر برای ضدیت با یک فلسفه باشند، ولی با اطلاع از آنها، و در فضایی مملو از آنها بوده. علمی که فلسفه زدایی شده باشه، پیشرفتش فلج میشه. و درجا میزنه. صحبت اخلاق نیست، چرا که اون حرف بخاطر جریان صد علمی است که همزمان با این قضیه دنبال میشود. در حقیقت ضد علم ها، در فضای رسانه ای کنونی، اثهمانها هستند که این شدیت سیستماتیک با فلسفه را درایو میکنند. و سوق میدهند. باز هم از این ضدیت ها وجود دارد، که بحث های جدایی میطلبد. پشتوانه ی آن، صنعت رسانه: شامل صنعت خبر، صنعت تفریحات، و صنعت سینما است. context: https://t.me/apessimisticresearcher/3122?comment=57375

جمعه، تیر ۲۲، ۱۴۰۳

شار اطلاعات، هراری تا فریستون

من چنین نظریه ای در سال ۲۰۰۵ داشتم و در حالت تدوین اون به صورت کمی و کوانتیتیتیو هستم. این هراری اومد با قصه گویی، زد کازه کوزه رو شکست. مطمئنم همین الان بیشتر از اون میتونم مثال تاریخی بیارم. برم زودتر پابلیشش کنم تا باز هم مدعی پیدا نشده. به نام GIL منطق عام (شار) اطلاعات: قوانین طبیعی دینامیک اطلاعات من همیشه دو سه قدم جلوتر از هراری هستم. تازه مال من کوانتیفیکیشن دقیق هم دارد. از الون ماسک هم جلوتر هستم. قبل از اعاام نورالینک ش، من توی کار BCI بودم الان هم شش ماه قبل از اون به کامپیوت برای AI فکوس کامل کرده بودم ( اهنیت فایله گرفتن از ماشینهای سوخت فسیلی را هم در ۲۰۰۳ -۲۰۰۴ دریافتم. و منتظر اتفاقات بیرونی شدم. تسلا حدودا در همان زمانها تشکیل شده. اگر در بورس بودم و‌وسع داشتم، احتمالا روی آن پول میگذاشتم. حتی در مورد انویدیا هم کسی مرا متقاعد کرد که سرمایه کداری نکنم. وگرنه الان پولم چند برابر شده بود. واقعا انسان باید فقط بر اساس نظر خودت ترید کند.- اگر صنعتی را خوب میفهمد) من حتی از فریستون هم جلوتر هستم. دذ زمینه ای. اون هم به چیزی داره نزدیک مبشه که هنوز رو نکرده ام. ولی کم ماری من بود که نظریه فری انرژی فریستون را هنوز به نظریه خودم ریدیوس نکرده ام. تقریبا زودتر از استفن پلفرام ، ایریدیپسب ... را بهدعنپان یک نظریه اپیستمولوژی و در فلسفه علم مطرح کردم. اما جون بهش نزدیک شده بود، به نظرم اومد که از کف رفته. و رهاش کردم. تقریب همزمان با هینتون، استک شبکه های عصبی که از سطح پایین شروع بشه را دادم نظریه ای معادل اکستندد مایند را در اوایل ۲۰۰۵ و یا اناخر ۲۰۰۴ دادم. سالها بعد دیدم که اندی کلارک و جالمرز، در آخر ۲۰۰۴ دادهداند. در ۱ ۱۹۹۷ شبکه عصبی ریکارنت را ابداع کردم، برای اتونومی. ولی به اشتباه خیال کردم مه قبلا اختراع شده TDNN و رهایش کردم در حالیکه اینها باهم فری دارند. ( اابته اشمیتهوبر هم در ی همان زمانها، در سال ۱۹۹۷ منتشر کرده. پس احتمالا اولین کار نمیبود. اما کاربرد مورد نطر من برای اتونومی بود، و به نتیجه دیگری منحر میشد. اگر اطلاع داشتم و متصل بودم، باید میرفتم پیش اشمیتهوبر. ولی وقتی در ایران باشی، و از نظر مالی هم محدودیت داشته باشی، محدودیت های زیادی وجود دارد) مارکف بلنکت را من در سال ۲۰۱۱ بکار میبردم، و آن را اساسی میدانستم. سالها بعد، فریستون و ‌حتی کلارک همه ش دذباره مارمف بلنکت حرف نیزنند. یک ایتالیایی هم بود که اسمش که یادم اومد ، مینویسم. ماشین کلونینگ نامتقارن، در حوزه کوانتم کامپیوتینگ، خوشبختانه آن را دکتر علی رضاخانی کامل کرد، و اکنون بعضی مقالاتی که دقت به خرج میدهند، به کار ما در ۲۰۰۴ سایتیشن میدهند. مواردی که نزدیک شدم: نوعی پریدیکتیو-جنریتیو اپیزودیک الترناتیو برای ری اینفورسمنت لرنینگ در سال ۲۰۰۵. در سال ۱۹۹۵، که اولین شبکه عصبی ام را فکر میکنم با پاسکال (یا سی؟) پیاده سازی کردم، از کندی بادگیری اش سرخورده شدم. و باعث شد رها کنم. نمیدانستم که سالها بعد، آن مساله همچنان وجود دارد، و یک میلیارد دلار بودجه صرف ترینینگ یک شبکه عصبی خواهد شد. نکته (های) اصلی را نگفته ام اما می‌گذارم برای پابلیش. فقط نشانه هایی مخفی در وبلاگ های قبلی بر حای گذاشتم، برای آلموست-زیرو‌نالج پروف. باز هم هست، که الان حضور ذهن ندارم. (مهندسی: از قبیل زیگ، ورکینگ مدل، ریموت ترمینال، اتوکامپلیت وریدیکتیو برای کد نوشتن اتوماتیک، ادپتیو‌اکسوذیمنت دیراین(البته مال من بیزین نبود)، ... و نیز تعدادی دیگر که الان بزودی توسط دیگران در میان) به دلیل نبودن راهنمایی، و خس نا امنی، هیچکدام از اینها را نه تنها منتشر کردم، بلکه حتی با کسی هم در میان نگذاشتم. شای بودن و‌هامبل بودن و جبر مالی و چند چیز دیگه هم بودند که پارتیکولارلی آتهلپفول واقع شد. این رویه باید متوقف سود. و همه، خصوصا جی آی ال را باید هرچه زودتر، به هر قیمتی، به چاپ برسانم. Be careful what you wish for در سن ۱۷-۱۸ سالگی، آرزو کردم که ایده های زیادی را بتواند تولید کنم، تا از جبر زمانی و جغرافیایی خود بیرون بیایم، و بتوانم بفهمم چه کاری و چیزی ارزش بیشتری انجام دادن دارد. اون آرزو ها حس میکنم کاملا بر آورده شدند، و باکه ببش از اندازه. بیش از اندازه ظرفیت من نوعی. البته همگان ایده هایی دارند که فرصت انجامش را شاید نداشته باشند. اما خب ایده ها از حدی نباید بیشتر باشند، وگرنه مزاحم خواهند بود و دیسراپتیو نه تنها برای بیرون، بلکه برای خود فرد هم دیسراپتیو ‌خواهند بود.

چهارشنبه، تیر ۲۰، ۱۴۰۳

publishing issue

1. If I could manage to publish all I have now, it would be worth a few Turing Awards. (just composing, organising, and presenting for publishing, and the review process). They keep coming. More than my capacity to finish them and write them. I am not boasting. It's an unfortunate situation. Be careful what you wish for. It is a bit of the impedence mismatch situation of a result I had in 2004, that one should defer computation at certain inflection point. 2. If I manage to finish some projects that I have, (not just presentation, but some missing pieces, and/or completing the debvelooment), then a few more.

هگل، جنریتیو AI ، سوسور

میدانستید که ریشه ی هوش مصنوعی جنریتیو صحبتهای هکل و‌کانت است؟ ( هوش مصنوعی زایا ) از نظر من خیلی هگلی است. گاهی لغت به لغت. البته صرفا شباهت نیست. بلکه مسیر لینییج ش هم نشخص است. مقاله هایی که به هم لینک دارند را میتوانم بنویسم. البته بیشتر تاکید رایج بر کانت است، اما درحقیقت هگل است، که تیخه ای کاملار از کانت است. به نظر میاد جاهایی که تفاوت دیده میشه ، صرفا بخاطر سوء تفاهم هایی از فلسفه هگل بوده. و ادامه هم دارد. همچنین آیا میدانستید که پایه ی نظری LLM ها در زبانشناسی سوسور است؟ همه اینها فلسفه ی قاره ای هستند. اما ارتباط اینها خیلی تندیده تر ااز اینهاست. و این بده بستان، همچنان وجود دارد.

شنبه، تیر ۱۶، ۱۴۰۳

پاسخ به سوالی در مورد جستجو برای درمانگری

در یک گفتگو ... به نظر من، این مساله که آیا کسی که مشکلی را دارد، میتواند مساله ای را حل کند یا نه (A)، را از مساله ی انتخاب درمانگر (B)جدا کنید. مساله A، میتپاند یک مساله ی علمی پیجیده باشد. و در هزاران instance از مشکل با ماهیت های مختلف، جوابهای مختلفی هم دارد. میتواند مساله ای عمیق باشد. اما مساله ی B، (مناسب بودن درمانگر برای شما)، یک مساله عملی است که میخواهید وقت و عمر و پول خود را تلف نکنید. اگر جواب به Aآسان باشد، میتپاند یکی از استراتژیهای جستجو برلی حل نساله ی B باشد: مثلا از آن استفاده کنید و ببینید که آن مشکل را دارد یا نه. اما این تنها استراتژی نیست. در حقیقت با سوال A، میخواهید پاسخ به B را آسانتر کنید: یعنی قبل از ورود به رابطه با درمانکر، از قضیه A استفاده کنید، تا نتیجه ی B را پیش بینی کنید. اما A، ممکن است سوالی سخت تر از B باشد. همچنین A تنها راه نیست. فقط شاید مجموعه ی جستجو ی شما را ممکن است کمی کوچکتر کند. همچنین، آیا شما مساله خود را دقیقا میدانید؟ اگر مساله خود را به معنای واقعی میدانستید، حل آن را هم میدانستید. کاهی، به مساله ی واقعی اصلی، نابینا و blind هستیم. در رواندرمانی، اکثر اوقات، دانستن دقیق صورت مساله، معادل دانستن راه حلش است. به نوعی، تشخیص، قسمت یخت تر از درمان است. مثال ساده شده: اگر کسی بداند که فلان باکتری مسوول مشکلش است، معمولا تهیه دارو برای درمانش، قسمت آسان کارش است. هم جستجو کننده، و هم درمانگر، ممکن است به جیزی نابینا باشند. حالا اگر مبنای جستجوی خود را، چیزهایی که میدانید، قرار دهید، ممکن است پیدا کنید. در نهایت، باید کاشف و جستجوگر باشید: Explorer Discoverer Scientist Curious مثل یک دانشمندی که قرار است چیزی کشف کند. نه به دنبال جوابی که از دیگران بپرسد. یک ایراد دیگر به این رویکرد این است که، اگر کسی آن مشکل را نداشت، نمیدانید که آیا از ابتدا آن مساله برایش نبوده، یا وارد آن شده و حل کرده و بیرون آمده. به نظر من، کسی که آن مساله، و یا مشابهش را داشته، و از آن بیرون آمده، میتواند گزینه ای برای درمان باشد. اما گاهی این هم نیست. طبق مشاهدات این جانب، گاهی، درمانگر های غیر ایرانی، برای مسائل ما ایرانیها بهتر هستند. لااقل برای بعضی مسایل. و احتمالا ممکنه یک ایرانی هم برای بعضی مسائل که آنها بهش نابینا هستند خوب باشد. کلا به نظرم تنها راه، در پیش گرفتن رویه ی یک کاشف است ( هم به معنای explorer و هم به معنای discoverer ). مرکز تصمیم هم باید خود فرد باشد.

کلمه ی دموکراسی

چند نکته در مورد کلمه ب دموکراسی. بعدا خواهم نوشت. این یادداشت، یک placeholdr است برای اینکه آن، این زمان رخ داد. ( فردای دور دوم انتخابات ۱۴۰۳ )