یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۳

. مرگ لحظات ( لغت نامه زمان)

در هر دم، لحظه ای دیگر به پایان غمگین خود می رسد . برای من، معنای گذرزمان، فرا رسیدن پایان هاست
زمان، مرگ لحظات است. گرچه در این تصویر، تولد و امتداد و مرگ، همه با هم اند اما انتهاهاست که به این چشم می آید
هر لحظه پایان جهانش است. هر لحظه آخرالزمانی است که سپرده شدنِ همه حال و وجودش به گذشته است
گذشته یعنی عدم. به دیدن حفره تاریکی که چیزها به درون آن ناپدید می شوند عادت کرده ام

در این بی خوابیِ منفی و ناامیدانه، بیاد می آورم که زندگی و زمان ادامه خواهند داشت. اما بازهم این پایان ها و حسرت هاشان هستند که لحظه به لحظه خود نمایی می کنند.

بعدالکامنت: در این لحظه، دیگر همچو احساسی ندارم! این نکته بالا بیانی از یک حالت لهیدگی خاصی بود... البته زمان چندان هم صوری نیست. نخی است که با آن نخکشی شده ایم(نخش خیلی سفت و ضخیمه!). تصور سوری بودن زمان، خودش یه نکتستا(ازهومن)... یعنی ما در فضای چهار بعدی، ثابت دراز کشیده ایم و تصور می کنیم که زمانی هست؟ شاید هومن اونجاست!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام سهیل جان. از بابت سی دی خیلی خیلی ممنون. خیلی لطف کردی. کتابها هم خیلی خوب بودن. بهتره کدوم رو اول شروع کنم ؟

بارها گفته ام که ما از مرگ زنده ایم. زمان نیز از مرگ خویش زنده است
hamed
http://dohich.blogdrive.com

Unknown گفت...

میخواستم کامنت بذارم، پشیمون گشتم.

سهیل زمان این نیست، در واقع مثل متغیری سوری است در حل معادلات مدل سازی شده. ساده تر بگم، زمان وهم زده ترین ساختهء بشریتِ خام است.

نقطه