یه آقایی پرسیده: "مثل اینکه بد جوری از مشهور شدن خوشت میاد!...به نظر میاد بیشتر از خودت بودن"
باید بگویم آره و بد جور! حتی ناجور! گفتم که از خودم-بودن می گذرم. اصلا همیشه یه جورایی دوست داشتم خودم-نباشم. (البته به تعبیری). و اصلا این وبلاگ برای این نیست که خودم باشم یا ابنکه قبول کنم که آنطور-که-هستم-باشم. بلکه برای این است که خودم رو بشناسم. و بدانم که اینطوریم. و دیگه اینطور نباشم! درسته که قاعدتا و بقول بچه ها گفتنی هستم-آنکه-هستم اما نمی خواهم در آینده باشم-آنچه-هستم در اکنون. من اینطوریم
شعر بینام پل
۴ سال قبل
۴ نظر:
تو سهیلِ خودمونی! خودمونی؟
hame haminjouran?!
سلام سهیل جان!
والا من دقیقا متوجه صحبت این دوستمون نشدم. به نظر من هم این گزاره یه گزاره ی بدیهی هستش که آدم از مشهور شدن خوشش می یاد و از اینی که هست راضی نیست. حالا دقیقا نفهمیدم که مقایسه ی این دوتا برای چیه؟ بین اینطوری درسته که بگیم تو بیشتر اون آینده ی ایده آل مورد مظر خودت رو که برات محبوبیت (به جای شهرت شاید) در پی داشته باشه، ترجیح می دی به این حال (در مقابل آینده) که درش هستی! طبیعی نیست این قضیه؟
فدایت ناصر
مياي بريم بانك بزنيم ولي چيزي ندزديم؟ خيلي باحاله هيچ كس هم تا حالا اين كار رو نكرده تازه يه عالمه باعث سوال ميشه كه چرا اين كار را كرديم
مي گن چارلي چاپلين مي گفته كه در دنيا به اندازه همه كس جا هست به جاي آنكه جاي ديگران را اشغال كنيد بگرديد تا جاي خودتان را پيدا كنيد
مي دوني وقتي سلول تو سيكل زندگيش جلو مي ره وقتي مي خواد نو بشه مدام هي بر مي گرده عقب و نگاه مي كنه همه چيز رو چك مي كنه اگه اشتباه بود درستش مي كنه محيط هم روش اثر مي ذاره وگر نه خودش را مي كشه اگه نكشه سرطاني مي شه
بهتر شدن تا بهينه شدن خوبه ولي چيزي شدن كه بقيه مي خوان وحشتناكه باعث محدوديت ميشه باعث مي شه فكر كني ايستگاه اول يا دوم ته خط تو هست نه قله
ارسال یک نظر