شنبه، آبان ۱۲، ۱۴۰۳
می ارزید؟ می ارزید
لبته هنوز حتی نوشتن اولین نگارشش تمام نشده. باید دید.
پ.ن.
اول نوشتم «کار مهم»، ولی بعد دیدم ممکن است سو تفاهم شود: کار مهم از دید نویسنده ( برای اولویت بندی در مقایسه با سایر امور ززندگی اش،اهم فی الاهم کردن، و سکریفایس کردن). کار مهم از دید مردم،را باید مردم (دیگران) بگویند. اما متاسفانه باز هم در فراسی کلمهای برایش نداریم. و چونکه در زمبان های دیگر،تقریبا وحود دارد، یا جای خالی و فقدان، حس میشود. حس،در مقایسه است. pp-diff
فسخ دیالکتیک یا لغو دیالکتیک (معادل یابی و بیان با شهود فارسی)
پاراگراف فوق را با الهام از ویکیپدیای آلمانی(۱) نوشتم:
Die dialektische Aufhebung ist ein zentraler Begriff der Philosophie G. W. F. Hegels. Er bezeichnet den Vorgang der Überwindung eines Widerspruchs, wobei die positiven, wertvollen Elemente erhalten und fortgeführt werden und die negativen entfallen.(۱) Dialektische Aufhebung. از ویکیپیدیای آلمانی: آنطور که در زمان مراجعه: 20. Januar 2023, 19:09 UTC بوده.
پنجشنبه، مهر ۱۹، ۱۴۰۳
کوانتم و قابل فهم بودن آن، و« ظرف»
⟨x| در برابر ψ(X,t) ی. تفاوت «بردار حالت» با «تابع موج» چیست؟
در نمایش با کت، فرض دیگری هم نهفته هست: اندیس های سطر هایش، مکانی هستند. به نوعی فضای اندیس میشود تعریف کنیم. که البته خودش لیبل های فضای دیگری هستند. برچسب در برابر اندیس. فضای اندیس. تشکیل پایه، قطری سازی، تبهگنی، ...
پنجشنبه، تیر ۲۸، ۱۴۰۳
نگرش عمومی جربیان-اصلی دنیای مدرن به فلسفه
جمعه، تیر ۲۲، ۱۴۰۳
شار اطلاعات، هراری تا فریستون
چهارشنبه، تیر ۲۰، ۱۴۰۳
publishing issue
هگل، جنریتیو AI ، سوسور
شنبه، تیر ۱۶، ۱۴۰۳
پاسخ به سوالی در مورد جستجو برای درمانگری
کلمه ی دموکراسی
پنجشنبه، خرداد ۱۷، ۱۴۰۳
یکشنبه، دی ۱۷، ۱۴۰۲
پیاز بویایی و میخک و نعناع: و کیفیات پنهان باقی کانده از حس مخلوط اولیه ، که ملال اکنون ِ آن لحظه ازش زدوده شده باشه
جمعه، آبان ۱۲، ۱۴۰۲
دروغ تصویری
چیزی عجیبی نیست واقعا.
در دوران قدیم پیش از تاریخ که تازه زبان اختراع شده بود، (هوش مصنوعی اون دوران)، دروغ هم اختراع شد. و سالها طول کشید که مردم عادت کردند که دروغ هم وجود داره. در حقیقت عادت نکردند. فقط قبول کردند. اون در مورد مودالیتی زبانی بود. حالا این در مورد مودالیتی تصویری است. چون حنریتیو در مورد همه جس ها بود. فقط در مورد تصویر بود که دروغ مربوطه نبود،
از دید نوروساینس و علم مغز که ببینیم، تمایز چندانی بین حس ها ی مختلف نیست. بهشون مودالیتی میگن. راستی ارسطو هم حس ها را کنار هم گذاشته بود و این را میدانست.
صد سال دیگه، این دیپ فیک و دروغ تصویری، ودیدن تصاویر بد تقلبی، چیزی عادی و پیش پا افتاده (و فراوان) خواهد بود. که کسی بهش توجه نخواهد کرد. مشکل کنونی، موقت است، و فقط نا آگاهی کنونی از امکان دروغ تصویری است.
ممکنه بگید ممکنه ۱۰۰ سالد یگه عده ای باشند که بی خبر باشند. همین الان هم مردم دروغ ها را باور میکنند.
هنوز این را حل نکرده ایم. بحای گونه ی هوشمند،باید بگیم گویه ی فریب پذیر (گونه ی گاگول) . (هومو ساپینس گاگول )
و سیاسیت مدار ها و خصوصا استبدلد ها ،بر اساس این قضیه بنا شده اند (که درصدی ازجمعیت اون دروغ ها یا روایت هارا باور میکنند. و همون درصد برای اعمال قدرت این سیاست ندار ها و فکشن ها کافی است.)
بجای این فرنزی،مساله اساسیتر را حل کنید.
این فرنزی خودش یک نتیجه ی این مساله است، در سطح زبان.
کانتسکت دیالوگی: این تویت
کلمات و ترکیبات:
قرنزی = frenzy = شوریدگی و شیدایی جمعی
سهشنبه، آبان ۰۲، ۱۴۰۲
Delete → Repeat
reversibility
Also: history, trauma, etc.
Its relationship with reversiblity is not clear.
سهشنبه، مهر ۱۸، ۱۴۰۲
یک چیز دیگه است دنیا. فکر میکردم چیز دیگری است الان وارد فاز دیگری شده ام که دنیا را طور دیگری میبینم.
فکر نمیکردم باز هم بشه به طرزی کاملا متفاوت دید. تحول و متحول شدن یعنی چی.
حالا میبینم یعنی دنیا (زندگی،زندهد بودن،آدم ها،زبان، سنسوری) برای آدم ماهیت دیگری پیدا کند.
Note 2:
It's easier to control traumatised people.
Especially if they don't remember it.
جمعه، تیر ۰۹، ۱۴۰۲
لابلای مدل هایی که استفاده میکنیم چی دریافت میکنیم؟
دوشنبه، خرداد ۲۲، ۱۴۰۲
GIL promise
پنجشنبه، فروردین ۲۴، ۱۴۰۲
نقد یا جزا؟
یکشنبه، فروردین ۱۳، ۱۴۰۲
کرپان و قربان
شنبه، فروردین ۰۵، ۱۴۰۲
The need to de-narrate history
AL as AI
شنبه، بهمن ۲۲، ۱۴۰۱
ناجابجایی: گاهی ترتیب وقایع مهم است
وقتی صحبت از انقلاب ها و تغییرات است، باید اضافه کرد که: یک ت غییر انقلابی در قانون و رویه کیفری، مهم تغیبر ی است که این کشو لازم دارد، و متاسفانه انجام یک انقلاب به احتمال زیاد، تغییر کافی در آن بوجود نمی آورد و دوباره استبداد خاکم میشود. تنها حفاظت ما در برابر استبداد، قانون کیفری ای است که ما رو مجهز به ابزار جلوگیری از استبداد بکنه. و ضمانت اجرایی هم داشته باشه. از حقوق افراد در برابر قدرت ها محافظت کنه. تغییری است که هزاران سال است منتظرش هستیم ولی میسر نشده. این با اعتراضات خیابانی به تنهایی حاصل نمیشه. باید اصولی ازش تدوین بشه و مردم با خواستار شدن اونها به خیابان بروند. یعنی این امکان تحقق نخواهد داشت که با یک براندازی، مردم بعد از بک براندازی منتظر تحققش شوند. تنها راهش این است که مردم باید بروند و اون سیستم و اصول طراحی شده را به قدرت آینده یا حال تحمیل کنند. هیچ حکومتی (آین ه یا حال) یک سیستم دادگستری مستقل ایجاد نخواهد کرد. حتمی بودن عدم امکانش مثل قوانین فیزیکی و مکانیکی است: بقول خارجی ها ، بلند کردن پای خود با بند کفش است (بوتسترپ). یا فوت کردن بادبان توسط مسافر یک قایق. فقط میتواند قبل از قیام و تظاهرات و اعتصابات و غیره و تحمیل آن توسط مردم میسر شود، و نه بعدش. ترتیب در اینجا کلیدی است. مردم باید آن را تحمیل کنند. ای دموکراسی نیست، بلکه تحمیل خواسته ای توسط عموم و توده ی مردم است. هیچ رفراندوم یا رای کیری ای ماهیتا نمیتواند آن را محقق کند. باید تدوین شود و بعدا مردم برایش بجنگند. و در تدوینش باید گفتگو ها و نسخه ها و ورژن های متفاوتی بیایند و بروند و کم کم پرپسه انتخاب تدریجی آن و تدوین و دولوپمنت تدریجی آن محقق شود. و بعد برایش جنگیده شود: نه با رای، بلکه با تحمیل توسط مردم، توسط قیامی پر تعداد، توسط تعداد زیاد و بیشماری از مردم که به لزوم آن ایمان آورده باشند. چنین چیزی هنوز در افق نیست متاسفانه.
گاعی ترتیب وقایع و اقدام ها (از قبیل مطالبه کردن ها) مهم است. در فیزیک، به این اهمیت ترتیب، ناجابجایی اوپراتورها میگویند.
یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۴۰۱
امکان موضع تروث در فرد فرد
منشا قبلی ایده عمیق تر زیر بود
منشا (تشخیص) تروث هم فردی است. اخرش مسوولیت فرد است که تروث مورد انتخابش را چه بداند
البته ممکن است دلگیت کند (تپسط به اتپریته)
اما در نهایت اوست که این انتخاب اشتباه یا درست را کرده. میوولیتش با خود ش است.
Locus of truth is with individual
واقعیت و حقیقت، بیرون از لین ماجرا، یک چیز است، ابجکتیو است در خودش، فقط ما دسترسی بهش نداریم . (هرچند سوپر پزیشن باشد، که بحث دیکری است). اما واقعیت مستقل از اذهان افراد (به عنوان سابجکت) است. (حتی اگر شامل اذهان باشد: به عنوان ابجکت).
پس فرد، ممکن است نداند و اشتباه کند. اما راهی به برون نیست. مرجعی نیست. قبول کنید.
نمیگم هر کسی خودش تصمیم بگیرد که تروث چیست. اما هر کسی قلول کند که اخرش از فیلتر او گذشته، و ورژن تروثی که میگوید، تنها صاحبش خودش است.
این یک نظربه اومانیستیک حقیقت است: سازگار با رویکرد علمی و سازکار با اومانیسم سازتر ی.
فردی که موضع تروث ش خودش است: همه اینند. اما فردی که آن را خودش بدتند، به رشد رسیده. و مسوولیت را قبپل کرده. فرافکنی نمیکند. فرافکنی ریشه فریب هاست. نوعی اکانتبیلیتی است. متاسفانه فرهنگ کنونی این را تحمل نمیکند. و قضاوت عمومی، بر علیه محقق شدن این نوع صداقت است.
منظورم حتی ترنسپرنسی هم نیست: ممکن است به دلیل پرایوسی کسی نظرش را نگوید. اما وانمود نباید کند.
پ.ن. پس انتقاد ها به دیگران، در جهت منافع عمومی چی؟ اونها را چطور باید فرمول بندی کرد؟ استدلالهایی که خیر عمومی مد نظرشان است. البته میشود آن را صورت مساله دانست و گزاره ها را مشروط به آن بیان کرد. اما این باز هم راه سو استفاده را باز میگذارد. احتمالا راه حل، پرهیز از اموشنال و زبان میتیک است.
موضع انتخاب برای اکسن جمعی
نکته ای شتابزده مینویسم، اما اصول منطقی آن قرص ومحکم تر از اینی است که اینجا مینویسم:
یک علت اینها اینه که ادم ها روشون نمیشه بگن فلان کاندیدا به نفع من نیست، و من تصمیمم را بر دیگری گرفته ام، چرا که قصد و هدفم* با امدن او محقق میشود.
بجاش تپطئه باقی میکنند بذای طرف مقابل. اکثرا نفع خودشان را با حقیقت و درست یوتیورسال اشتباه میگیرند.
چون اینطوری خودخواه به نطر خواهند رسید، و خودخواهی بد دانسته میشود، گاهی کلا از خوداگاهی شان هم پنهام میماند.
اما روزی که افراد تونستند بگن که من اینو میخوام
و بقیه هم او را بخاطر ابن، ترور شخصیت نکردند، اون روز دموکراسی امکانذپارد.
دموکراسی یعنی هر کسی خواسته خود را بگوید. و بهد ببینند خواسته کدامها بیشتر است. سلف اینترست چه افزادی به ماکسیم کانتی نزدیکتر است. البته با ماکسبم کانتی فری دارد و حای سازگار هم شاید نباشد. اما مولفه اکثریت، برای اون میاد. افراد اقلیت بدین ترتیب تپافق میکنند که موفقا به انتخاب افراد دیگر تن دهند. تا یک اراده عمومی محقق شود. و اراده عمومی (collective will) بهتر از گم شدنش است. افراد خیال میکنند باید دنبال وحدت باشند. اما در حقیقت دنبال توافق هستند: وحدت در اکشن جمعی و اراده جمعی در اکنون هستند. موقتا. مشروط.
در آینده: مشروط به چی؟
پ.ن.
* تعریف «قصد و هدفم» برای یک فرد:
(یا چیزی که سود و فایده خود گزیده ام)
خیر جمع را در آن دیده ام، اما در نهایت نفه خود را خم در گوشه ای از آن کزیده ام.
حداقل اینده ای تصور میکنم که اقلا قدر دانی ای باشد، یا حداقل یک حفلظت حداقلی ای باشد،و جایی برای من باشد.
این دیدگاه، رویکرد فرد کرایانه را به رویکرد جمع گرایانه (اراده جمعی و کنش جمعی) را پیوند میدهد و سازگاری ایجاد میکند.
پیوند ادام اسمیت (از دیدگاه هگل) با ویرچو (کانت؟ ار دیدگاه هگل) به سبک هگل (اراده جمعی).
این لینک ظاهرا ناممکن، ممکن است از طریق مذاکره در مقیاس وسیع و بیشمار ریز دانه.
اما مسوولیت انتخاب و اونرشیپ را به فرد باز میگرداند (در معنای سارتر ی در مقاله اومانیسم ش…): باید افراد قبول کنند و اکانتبل باشند برای انتخابهایشان، و اینها در نهایت خودشان را در نظر داشته اند.
برگرداندند موضع انتخاب و مسوولیت به فرد، و بر ملا کردن پنهان شدن پست نقاب اخلاق، از طریق دسیسه ی ظاهرا دسیسته یاب،
ظلم تنسط مظلوم سابق، …
Locus of choice/decision
موضع انتخاب جمعی، فرد است
موضع انتخاب اکشن جمعی،، فرد است
به عبارت دیگه، قصد جمعی
(قابل مذاکره است: در سطح توده)).
اما البته ابزار لازم دارد.
در حاشیه:
choice (from hole/state/public sohere/media/micro macro dialectics/gossipfrastructure) -> decision (individual) -> choice (collective): as vote -> decision (collective) -> back to repeat (by expiring)
…ب
جمعه، بهمن ۰۷، ۱۴۰۱
بسترهای دموکراسی، و بستر اکولیبریوم
جهت ثبت یک کامنت:
دموکراسی در بستری مفید میشود که تعدادی ملزومات دارد و در بحث ها متاسفانه به اونها توجه نمیشه: یکیش بازار ازاد و اقتصاد ازاد است (که البته رگولیشن هایی لازم دارد)، و دومیش که مهم تر است، سیستم قضایی مستقل است. اگر سیستم قضایی مستقلی نباشد، کسی از دارایی خصوصی و دفاع نمیکند و حقوق مردم پایمان میشود و دولتها جوابگو نخواهند بود. اگر سیستم قضایی بی طرفی باشد که مردم بتپانند حق خود را اعاده کنند و از حقوق آزادی فردی خود (و شرکت خود) دفاع کنند، و در برابر یک دولت بزرگ یا یک دیکتاتوری حقوق دارایی خود را حقاظت کنند، و اختلافات مالی را حل کنند، کم کم قاعده حاکم مشود: سیستم به حالت تعادل اقتصادی (اکولیبریوم) نیل میگند، که در آن، ایجنت های مستقلی هستند که حقوق شان محافظت شده است، و اون منحر به آزادی در تجارت میشود و اقتصاد، آزاد (منوط به مراعات حق هم) میشود. پس این مورد دوم، بستر لازم برای دموکراسی است. اما در جوامع مستعد که تعداد کمی قدرت مطاق دارند، این صورت نگرفته. این لازمه مشروط کردن قدرت (دولت یا دیکتاتور یا شاه)، و مقید کردن و منحر به پوزه بند زدن به قدرت است: که افراد بتوانند صاحب تصمیمات خود شوند و به فعالیت اقتصادی با پول و مالیکیتی بپردازند که متعلق به اونهاست، و نه دیکتاتور، و نه دولت، و نه شرکتهای بزرگ (که خودش، داستانی است).
یکشنبه، دی ۲۵، ۱۴۰۱
شنبه، دی ۱۰، ۱۴۰۱
مشتق قیمت
عدد قیمت (در واحد پول یک کشور)، به تنهایی قابل مقایسه با بقیه کشورها نیست (یعنی قیمت یک چیز رد واحد پول هر کشور بین در کشورهای مختلف).
کم یا زیادی قیمت چیزی را بین کشورها مقایسه نمیکند، بلکه باید مشتقش در زمان مقایسه شود.
با استدلال های غلط، بیشتر ضربه به خود میزنند (در نهایت).
البته آن مشتق باید تقسیم بر عدد هم بشود. در حقیقت باید «مشتق لگاریتم» مورد مقایسه قرار گیرد. باز هم لگاریتم!
در مورد لگاریتم پول هم چیزی دارم که باید زودتر پابلیش کنم: همواره لگاریتم قیمت است که مهم است.
لگاریتم قیمت
همواره لگاریتم قیمت است که مهم است،نه خود قیمت. (توضیحات بیشتر در آینده). احتمالا این، قابل تعمیم از قیمت به پول (بطور کلی) است. با فردی ریاضی دان مطرح کردم و قبولش نکرد. اما باید استدلال مربوط به این شهود را کامل کنم و بگویم در چه مواردی صحیح است.
چرا که این انتقاد هست: گاهی عمل + را بین قیمت ها و مقدار های پول انجام میدهیدم (حسابداری).
اما ان را بهتر است در جمع expها دانست. مثل فرمول بولتزمان برای انرژی ی انتروپی (که همان انتروپی است ولی به نظرم باید نامش به انرژی انتروپی تصحیح شود. لوزما هر نامی که پیش تر آمده درست تر نیست).
گزاره شرطی، ابزاری برای فریب
بخشی از فریب و حیله ی بکار رفته در اون تویت، مربوط به «گزاره ی شرطی» (مشروط) است:یعنی بکار بردن «اگر». از نظر تئوری ریاضی میشه هر گزاره را در سمت چپ یک گزاره شرطی (سمت چپ کلمه ی «اگر») قرار داد، اما اگر چیز بعید و ناممکنی باشه، یا حاوی اتهام و افترا (libel) باشه، داره از کلک های پراگماتیکس و دیسکورس (گفتمان)استفاده میکنه، که ابزاری برای فریب، حیله، هدایت و در نهایت سلطه است.
درضمن محتوای ذهنی خودش رو بر ملا میکنه.
تحلیل اتنشن
باید فریب «اگر» ها را نخورد. افراد گول آن را میخورند و توجه و اتنشن ااونها به سمت راست اگر معطوف میشود. در حالیکه باید سمت چپ اگر مورد بحث و اتنشن قرار بگیره. اگر چپ وارد آگاهی و بخش انتقادی خودآگاه نشه، هر بحثی در سمت راست، یک red herring خواهد بود که از اون زیر وارد خونهه میشه. (جالبه که در فارسی معادلی برای «رد هرینگ» نداریم). در حقیقت اون نوع کلک است که حواس طرف را پرت میکنند و فرد دیگری از لای در وارد می شود: یعنی ایده ی سمت چپ گزار هی شرطی ی «اگر»، وارد ذهن فرد میشود قبل از اینکه از بوته ی نقد و علامت خوردن بگذره. و اون دانه ای یمیشه در ذهن افراد. و حواسشون نیست رشد میکنه و در سطح جمعی بهش عادت میکنند.
راه حل متمدنانه اش اینه که چنین اتهامهایی باید تبعات قضایی داشته باشه، که لازمه اش داشتن نهادی برای بررسی شکایات است (از جمله شکایت در مورد اتهام وافترا: libel و defamation، که میتواند جرم باشد). اما این نهاد تمدن در جامعه ما غایب است و تا وقتی اینطور باشد، این بخش میلنگد و افراد رفتار نامتمدن از خود بروز خواهند داد (در معرض فریب قرار خواهند گرفت بی حفاظت).
در یک بحث تئوریک میشه هر چیزی رو سمت چپ قرار داد، و گزاره، به انتفاع مقدم درست است. ( اینها را از دروس ریاضی دبیرستان حذف کرده اند؟). اما از نظر اطلاع مندی،اشتباه است. و این ایده را میگذارد که سمت چپ میتواند ممکن باشد. منتها در منطق ریاضی، تبعات قضایی ی بیان اون گزاره نادیده گرفته میشه.
پنجشنبه، دی ۰۸، ۱۴۰۱
غریزه دشمنی در برابر رشنالیتی
وقتی ادم ها میرن توی مود تحلیل غریزی و اموشنال (مثلا حس دشمنی)، لاجیک و رشنالیتی از در خارج میشه.
این نتیجه پدیده ای است در مغز، با نام آمیگدالا هایجک.
غریزه ی دشمن انگاری، در برابر رشنالیتی قرار میکیرند و رقیب هم میشوند.
مغز ادم نمیتونه رشنال و بالانسد و کم بایاس و علت-معلول ی و لاجیکال (با وزن دهی درست) فکر کنه.
برداشت های غریزی، که بر پایه «غریزه دشمنی» بنا شده و درایو شده باشند، از هیوریستیک های اموشنال هستند که در شرایط تکاملی قدیم در گروههای کوچک کار میکرده اند.
اما در گروههای بزرگ (دهها میلیون) منجر به فاجعه میشه.
مشکل زبان سیاسی غالب و رایج اینه که با این زبان غریزی صحبت میگنند.
در این حالت ذهن، منطق و رشنالیتی و تپازن لازم برای تحلیل درست و نجات بخش، غیر فعال و علیل میشه. و سوار بر موجی از اموشن های جمعی
و herd
میره که موج ساز ها ایجاد کرده اند.
غریزه دشمنی که روشی برای دو قطبی کردن دنیا است، هیوریستیکی است که رشنالیتی را مُسَخر میکند، و اتصال کوتاه میکند. (که دلیلی نوروبیولپژیک دارد).
و دامی است که بطور دترمینیستیک در آن می افتیم. و رفتارمان دترمینیستیک میشود (واکنش دترمینیستیک از پیش تعیین شده به محرک های بیرونی و محیطی به دقت تنظیم و انتخاب شده ای که منجر به پاسخ دترمینیستیک ما میشوند). و در طی هزاره ها، افرادی که ماهر در طراحی اپن دام و موج ها شده اند، بهره برداری میکنند.
نتیجه اینکه بطور مکانیکی کنترل و قابل پیشبینی میشویم در راستای قصد افراد خاصی که نمیشناسیمشون و به سیستمی که جیده اند اگاه نیستیم.
این، برانگیختن نپعی رفتار و فکر توده وار است.
اجوکیشن لازمه برای اگاه شدن مردم، و رهاییشان از بند این نوع هایجک درونی، که قلابی میشه برای کنترل شدن توسط بعضی دیگرانی که به این باگ آگاه شده اند.
شنبه، آبان ۰۷، ۱۴۰۱
نجات بخش و عدالت ریزدانه
جامعه ای که ایده ی نجات بخش براش مهم شد،
هرگز روی عدالت را نخواهد دید
- لااقل تا اون زمانی که اینطوره
چون دنبال راه حل سلیم ِ عدالت نمیتونه بره.
<br/>
پ.ن. حالا راه حل سلیم عدالت چیه؟
عدالت فقط نقطه به نقطه، در نقاطمتکثر و همه شمول میتونه میسر بشه.
(به ساختار حکومت و حتی محتوای قانون هم چنان فرق نداره).
بصورت ریزدانه است، در هر اینستنس.
و نکهبانش،، غریزه سیستم حیوانی تشخیص بی انصافی، جور و ابیوز است.
نجات بخش فله ای، سنترالایزد، درشت دانه، بسیط، نشدنیه. تصور باطلی است.
یکشنبه، آبان ۰۱، ۱۴۰۱
Law is Software
شنبه، مهر ۲۳، ۱۴۰۱
در اهمیت قضاوت
در اهمیت قضاوت: غریزه انتقام، دادگستری، و ازادی و حقوق فردی مدرن
جمعه، مهر ۱۵، ۱۴۰۱
The computational-access ontology
(unpublished concepts from 2005)
When understand something when we can compute it. When we have computation-aided access to it.
New consequences: Further future, which hasn't happened, does it exist before we reach it?
It doesn't exist as long as it cannot be computed.
I am not talking about prediction here (predictive processing paradigm). The depth of hierarchy of physics which we don't have any "access", we cannot talk about it.
This reminds of QM refusing existence of hidden variables. But that is about empirical access. But here I speak about conoutation-mediated info-access.
How about prediction? e.g. partial access. Two ways: empirical-info flow and computation time-forward-flow. BTW, here, time is the external projection of a depth that is mefiated by computation. (not necessarily steps of conoutation). This can defind a certain type of reduction. also formalises my (or my favourite) andwer to the so called problem of free will. If you cannot access it, it doesn't exist. Or it will be meaningless to talk or ask about its existence. It will be a third category of existence (or non existence). It is not even about mathematical existeIt lies outside that. nce. Does a future that we can fully compute deterministically, exist? (exists now?) Not sure. But if no comoutational or predictive, we should not attribute any existence to it.
An example is parallel worlds: Any instance of parallel world, which is hypothetical, does not exist in this sense.
(side note)
Content vs existence of existence:
We know of its existdnce in future (we are sure a future will happen), but we have no access to its contents. We only know a t=10^6 year will exist. but not more than that. Hence, an "unfolded future", does not exist yet.
This means, we asdign a time to the statement about existence. "existence at", which is not about the time of existence, but about the time of the viewer/utterer (objserver). For that observer, such existence, is not meaningful.
How can we say about the existence of a future moment in time? We can forsyre see it. An "existence" qualifier is valid for the t variable. but it is empty.
(side note to be continued)
An extention is levels of existence: How much effort, resources, extra info, etc will be needed to attain it and access it. It brings about leveks of comoutation.
But practical (life-time) limitations (pragmatic + operational) limitations create pragmatic levels of knowledge and understanding, hence, non-reducible sciences. This soubds like S.Wolfram's irreducibility, but I said it in 2005 independent and unaware of his progress if he had it.
However, now, I want to pise it not only as a computational-complexity-based account of sphilosiphy of sciences and understanding, info, etc, but also for questions posed about nature of time (eg "existence in future"), and as a basis fir definitions of conplex systems.
Comoutation needs to be brought to centrr of philosoohy.
I have hesitated to formally publish this but this is one main line of argument and lays the vision. It has other aspects too.
موتورخانه کشتی
گاهی باید این را یاد آوری کرد: گاهی:
موتورخانه یک کشتی ، -شبیه یک کشتی نیست.
البته فورم تا حدی شبیه فانکشن میشود. اما در اینجا صحبت از رشنالیتی است و سازوکارش. با اینکه اینتلیجنت دیزاین نیست (چون در sdk ها، که ID هستند، لایه پایین خیلی متفاوت است) چند ) بوجود میاد که هیچ شباهتی به هم ندارند.
پایه ی رشنالیتی، ارشنالیتی است. (احتمالا از ویلیام جیمز)
چهارشنبه، مهر ۰۶، ۱۴۰۱
رویایی از هم گسخته
و «دنیای واقعی» از نظرشان یک رویای از هم گسیخته است. اعمالشان و واکنشهاشان هم به همین سبک است.
(تعمداً بجای «راه حل» نوشتم «واکنش»).
یکشنبه، مهر ۰۳، ۱۴۰۱
پارادایم فریب (یابی)
جمعه، مهر ۰۱، ۱۴۰۱
غیر آزمایش استنفورد
پنجشنبه، شهریور ۳۱، ۱۴۰۱
For the record
placebo
سهشنبه، شهریور ۲۹، ۱۴۰۱
بنده ی دادگر بودن
یکشنبه، شهریور ۲۷، ۱۴۰۱
سیکل پِرت شونده
مردان به عنوان کالا
چهارشنبه، شهریور ۲۳، ۱۴۰۱
در ادامه ی جلسه ای در بحث مثلث کارپمن
یکشنبه، شهریور ۰۶، ۱۴۰۱
تمدن ِ نشنیدن
جمعه، شهریور ۰۴، ۱۴۰۱
E ⁻¹ = Sc
دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۴۰۱
Locus of e/j
پنجشنبه، مرداد ۲۷، ۱۴۰۱
یکشنبه، مرداد ۱۶، ۱۴۰۱
حقوق کار سخت
چهارشنبه، تیر ۲۲، ۱۴۰۱
سهشنبه، تیر ۲۱، ۱۴۰۱
Ethics-C
یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۴۰۱
سوفسطاییان شناسایی نشده
یکشنبه، تیر ۱۲، ۱۴۰۱
مغز واقعگراست
پنجشنبه، تیر ۰۹، ۱۴۰۱
داجینگ-هدف-و-وسیله
یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۴۰۱
فره-والد
والد معنای خوبی ندارد. یعنی (طبق TA ) مردم را در موقعیت کودک در می آورند (یعنی صاحب و مسوول* سرنوشت خود نبودن). که با نفس دموکراسی در تضاد است:
مطلوب در موکراسی این است که مردم به عنوان یک بالغ، صاحب سرنوشت خود باشند و اطلاع/تعین از سرنوشتنان از دست اونها گرفته نشده باشد (نظر و بیان خواسته و اذن/رضایت دادن/اجازه دادن/موافقت* و منجر به رابطه ی بالغ-بالغ).
* consent
* مسوول بودن در اینجا به معنای خاصی است. باید دولوپ شود. اما بیشتر در راستای معنای سارتر از این کلمه است.
پنجشنبه، تیر ۰۲، ۱۴۰۱
پاسخ: هندسه ی رنگها: رابطی ی داخلی بین رنگها در منیفولد فضای رنگ
یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۴۰۱
پرت کردن حواس نگاه ها
فریب و بولی
پنجشنبه، خرداد ۲۶، ۱۴۰۱
قانون اعداد بزرگ؟
ماجرا از این قرار است که در هنگام مطالعه، به فکرم خطور کرد که بهتر نبود که نامش را «قانون تعداد های زیاد» (یا: قانون تعداد های بالا) بگذاریم؟ بعد دیدم که عبارت انگلیسی، اتفاقا عینا ً معادل اسم پیشنهادی من است. 🤦🏻♂️
پس این همه سال این عبارت اشتباه ترجمه شده. یعنی در طی این همه سال کسی متوجه این نکته نشده؟ این ترجمه ی اشتباه، مانع فهم افراد شده است. برای خود قطعا من مانع شده. علت آن جستجوی ذهنیم برای معادل هم، بدقلقی و اذیت شدن با نعادل رایج بوده.
ریاضیات، با نامهای درست (نامهای اصلی) آسان تر میشود. «میشود»؟ بجای میشود، باید گفت «بوده». چون این ما هستیم که با ترجمه ی اشتباه، فهم این کانسپ ها (و احتمالا بخش های مختلف دیگری در ریاضی) را سخت کرده ایم. ویکیپدیا را هم چک کردم، اشاره ای به ترجمه درستش نکرده. پس نابینایی نسبت به این مساله وجود داره. :پس بگوییم قانون تعداد های زیاد. و نه «قانون اعداد بزرگ». شرم آور است.
عدد و تعداد در انگلیسی کلماتش مشابهند. اما در فارسی کلمات مختلفی دارند. همچنین بزرگ و زیاد. به تعداد زیاد در فارسی «بزرگ» نمیگوییم. نمیگوییم «لشکر دشمن تعداد بزرگی داشت». بلکه میگوییم «عده ی دشمن زیاد بود». «عدهی بزرگ» نداریم. در نهایت، میخ آخر به تابوت: اگر این اصطلاح پیشنهادی (قانون تعداد های زیاد/بالا) را به انگلیسی ترجمه کنیم، به همان اصطلاح انگلیسی، یعنی «لارج نامبرز» میرسیم.
unbelivable واقعا. قانون اعداد بزرگ. seriously ؟
لطفا ترجمه نکنید.
stahp
چند دهه است بر مدار این خطا و گیر (های) زبان میچرخیم؟