یکشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۳

نقش مذهب آدم ها در تاریخ فلسفه، درست مثل نقش جنسیت در روان شناسی است. (اوریجینال)

یعنی چیزی است که در افراد هست اما کسی نمی خواهد درباره اش صحبت کند. شاید با ناخودآگاه قرویدی شباهت هایی دارد. این گونه گرایشات ناخودآگاهِ فلسفه را تشکیل می دهند. هر آدمی به دو دلیل ممکن است به دنبال فلسفه برود: 1-چون مذهبی است 2- چون مذهبی نیست. هر دوی اینها نماینده داشتن یک نوع مذهب برای آن فرد هستند.

شاید ناخودآگاه جامعه، چهره ها هستند!
یک مورد دیگر هم بود که یادم رفت.

هیچ نظری موجود نیست: