به نظر من اقتصاد ما از نوع "اقتصاد بقالی" است (در آن انگار که تلاش شده به هیچ وجه چیزی تولید نشود). و علتش آن است که هیچ دستمزدی به "تولید کننده ی اصلی" بیچاره نمی رسد (هر تولید ی که به مقدار حداقلی کار احتیاج داشته باشد).
اما چون نیازهایی (معمولا اولیه)، به هر حال، وجود دارند و تولید کننده هایی هم (در خارج از ایران) به هر حال وجود دارند، پس کارهای واسطه گری ای مثل حمل و نقل، بقالی، نمایندگی و مونتاژ (که آن هم صرفا نوعی حمل و نقل از عرضه کننده به مصرف کننده است) درآمدزا می شود.
و البته صدور مواد خام (آن هم با کمترین دخالت ِ کار و فکر ِ صاحبش) سودآور است و در حقیقت تنها منبع درآمد ِ صاحب این سوپرمارکت (اَبَر بقالی) است.
مثال: مونتاژ(!) مواد غذایی از قبیل شیر (با شیر خشک وارداتی!).
سوال: کار چیست؟ جواب: هر چیزی که در اثر متابولیسم بوجود بیاید و جزو اعمال حیاتی (شامل تولید مثل!) نباشد.
سوال: پس صاحب مغازه به چه کاری می پردازد؟ جواب: گپ زدن، وراجی، نتوورکینگ، غرزدن، ور زدن، حرافی (هر چیز صرفا ًزبانی و ترجیحاً شفاهی)!
خاطره: به شهری رفته بودیم که شغل اصلی مردمش بقالی بود (فکر می کنید چطور چنین چیزی ممکنه؟ ضدراهنمایی: شهرش توریستی نبود و در اطراف اصفهان بود)
راه حل: فکر می کنم یک تنظیم ساده ی سیستم pricing و دستمزد و غیره، مساله را حل می کند و موجب تمرکز فعالیت ها در امور سازنده و در نهایت رشد (مانند پلاستیسیتی در مغز) خواهد شد. (ممکن است مکمل غذایی هم لازم باشد.)
شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۶
پنجشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۶
یکشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۶
اشتراک در:
پستها (Atom)