چهارشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۹

تبدیل سمبل به قدرت، با مهارت در بازی قدرت

(این لزوما نکته مهم و جدیدی نیست اما متوجه التفات کم به این امکان از چیزها، فرضیه، روایت از امور شدم) نقش ایران این شده: x احتیاج به یک نفر (کشور) برای blame دارد. لازم دارند یک کشوری باشه که تبدیلش کنند به دشمن مشترک. تا بقیه کشور ها و مردم خودشونو متحد کنند. برای متحد کردن احتیاج به یک دشمن مشترک دارید. یک مترسک که همه را ازش بترسانتد که هم اسلحه بفروشند. و هم بقیه رو متحد کنند و غیره. برای همین نمیخواهند نابود کنند چون این رول و نقش نمادین (سمبلیک) رو لازم دارند به کسی (کشوری) بدهند. برای بسیج افکار عمومی. برای نظم دادن به امور به نفع خودشان. و لازم است که نابود نکنند و دائما باشه، چون وجود چنین دشمن نمادین رو لازم دارند تا اوضاع تحت کنترل خودشون باشه. منابع در درجه دوم اهمیت هستند. از منبع میگذرند، برای منفعت و بسیج/اتحاد گسترده تر به نفع خود. کلا ابزار هستیم (هر کسی که بازی game را بلد نباشد، ابزاری در دست اونهایی است که بازی را بلدند و ماهرند. بازی قدرت). سمبل و مترسک برای تنظیم صف ارایی نیرو ها برای تشکیل مدار قدرت یک مکانیزم موثر است. سمبل (ظاهرا خنثی ی نشانه ها) به قدرت تبدیل میشود. در یک بازی شطرنج، چینش (ارایش و پیکربندی عی رم) مهره ها، سمبل/نماد ، تداعی. دلالت. سیگنیفاید کردن. اینها کافی است تا نیروهایی که موجودند را جهت دهد. نیروهایی که به دلیل سابقه تاریخی وجود دارند و با تجربیات تاریخی ساخته شده اند. در پروسه های لرنینگ ساختاری کند.

دوشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۹

no-qc

هنوز حس میکنم محاسبات کوانتمی کار نخواهد کرد(پیش بینی ای ۱۶ ساله از ۲۰۰۳-۲۰۰۴). )از دید یک کریتیک بیرونی انتاگونیستی فرضی ساخته-ذهن ی) خیلی حرف واپس گرایانه و لج بازانه‌ای به نظر میرد، حالا که این همه پیشرفت های تکنولوژیک در موردش انجام شده، شرکت های بررگ در آن سرمایه گزاری کرده اند، و در شرکتهای بانکی هم سعی میکنند که کارمندان خود را در مورد عپاقب شوکی که پیش بینی میشود محافظت کندد. اما هنوز جواب استدلال منطقی ام را نبافته ام. (هرچند گاهی نقطه ی شروع بحث یا استدلال یا شهود، طوری است که جوابی برعکس جواب درست میدهد). پس بخاطر حفظ پرچم این قضیه هم شده، این هایپوتز و فرضیه را زنده اعلام میکنم، که کامپیوترهای کوانتمی کار نخواهند کرد. (در مقیاس بالای مورد انتظار)* استدلالم که بر گات فیلینگ و شهود ی بنا شده، بر decohrrence بنا شده است. و اینکه scale-up نخپاهد شد. البته نتتیج تئوریک error checking را نمیدانم که چقدر میتپانند کحافظت کنند. اما دلیل پایه ای تر، اینست که رندمنس و سوپرپزیشن را بیشتر کانترفکچوال میبینم. (و‌ثر مشاهده را تحریف). این هم ممکن است اشتباه باسد و نشان دهنده ی نوعی (بقول کپنهاگی ها) دگماتیسم باشد که شبیهش را اینشتین هم قائل بود. در کل کامپوزیشنالیتی و مهم تر از اون، پارالل کاری اسکیلاپ نمیشود. میبینم که افراد دیکری هم هستند که در آن شک میکنند، ولی به دلایل دیگر. علت اینکه محاسبات کوانتمی را ادامه ندادم، سوای این که رشته ام را انتخاب کرده بودم (نوروساینس)، یک حس شهودی بود مبنی بر اینکه کار نمیکند: آگاه بودم که ممکن است نظرم اشتباه باشد و بسیاری نتیج ریاضی و فیزیک خلاف اینتویشن قبلی آدم واقع میشوند (و ارزش آنها هم در همین است). ولی دیدم که در دراز مدت دلم همراه نخواهد بود. اینها با وجود این است که در قدیمتر (۲۰۰۵) در تپسژه مقاله ای مشارکت داشتم. که قضیه را بعد دراماتیک میدهد. البته این فالاسی هم هست: بخشی از من میگوید نمیشود و بخشی دیگه میگوید میسود. و هرکدام منتقد بیرونی به آن یکی هستند. و از دید منتقد (سوم) بیرونی کسی هستم که میخواهد هرینه ندهد و جا بگذارد که همچنان بتپاند بگوید دیدی راست میگفتم؟ من هم میکفتم. (این یادداشت برای ثبت برای آینده است و در راستای ژویسانس با چنین ادعایی). اما در هین حال هقیده دارم که حساب افراد از عقاید (و ایده ها و فرضیاتی) که در گلخانه درونشان مراتبت میکنند جداست. و لزومی ندارد تصمیمم را بگیرم. مگر اینکه بخواهم شرط بندی کنم (یعنی در حالت باخت مجبور باشم هزینه بدهم. مالی و آبرویی؟ البته ابرو و اعتبار با اینها تعیین نمیشود. فقط اعتبار پیشگو بودن زیر سوال میرود. که سعی میکنم جنین ادعایی نکنم. هرچند لایه ناخپداگاه چنین اعلان ی و چنین سیر زندگی باور و محافظت آن در درون خود، این است). اینکه باید هویت خود را به یک فرضیه گره زد و با آن بیرون پرید، فایده اش را مطمئن نیستم. شاید برای گسترش یک ایده و شهرت آن، لازمست که یک انسان به دمب آن بسته شود. تا نام فردی را یدک بکشد. شهرت فرد، خرج شهرت ایده شود (نوعی سکریفایس کمرنگ. که البته به دادن جان (که برهی و بسیاری انجان داده اند) نمیرسد. اما عنصری از آن را دارد (هرچند خودخواهی کمرنگ اما بیمزه ای است چنین مقایسه ای.). خلاصه توجیه کردم (و توجیه معمولا فرضیه ای است که اوبات نشده)، که تین احتمال را قائل شوم که کوانتم کامپوتینگ اگر کار کرد و گسترش یافت، زیاد احمق جلوه نکنم. اما اگر کار نکرد، در آنجا بایستم و بگم که من گفته بودم. اما چه فایده اگر در بیتر فکر کامیونیتی آن را نکاشته باشم؟). این اما فایده ای ندارد مگر اگاه کردن مردم. اما اگاه کنی که از تلاش دست بردارند؟ بهتر است که جلو بروند چون مزیت های زیادی هست. اما شاید هم توجیح کننده ی سویچ های مکرر باشد با انگیزه ای دیگر. قطعا تحقیق بر محاسبات کوانتمی فایده های دیگری خواهد داشت. (بیشتر در ریورسیبل کامپیوتینگ، بزرگتر از وعده اپلیه خواهد شد از لحاظ اقتصادی. و احتمالا و قطعا یافته های دیگر. مثل شهود زیبای نوکلونینگ و نودیلیشن). تصویر تعمیم ان ترسناک است: (با اون فرض) اینکه گمانی نیمه اشتباه (اشتباه نه. ولی نسدنی در انتهای راه) مزیت هایی بوجود اورده، اشتباهس ترسناک نیست (چرا که موجب فایده شده)، بلکه این ترسناک است که چه گمانهایی که اون‌توجیه بیرنی و اقتصادی اولیه (حرف فاینمن در مورد استفاده از خود طبیعت برای محاسبه ولی با تویست کردنش در معنای کریپتوگرافی و مهندسی) اگر نباشد، که در خیلی اوقات نیست، چه development هایی نشده باقی میکاند. سدها محقق QC و تعداد زیلدی شرکت و غیره. و تاریخچه ای چهل ساله. * مگر اینکه روی تعدد فوتونها سرمایه گذاری کنی (که البته امید بدی نیست).