شنبه، اسفند ۰۷، ۱۴۰۰

دایناسور ها و پستانداران ۲

ایده ی اینکه علت انقراض دایناسورها، پدیداری پستانداران بوده، هرچی پیش میره دلایل (اکانت و اکسپلنیشن) بیشتر و بهتری برا پیدا میشه (این کار مجاز است). فکر میکنم با جدیت کافی بهش بطور جدی پرداخته نشده. یکی از دلایل اخیر، نورونهای آینه ای هستند. علت های واضحتر دیکر، حمایت های گروهی (شامل بدنی)، پشم، امپاتی، حمایت از فرزند، ... نمیدونم این فرضیه ی اولیه را جایی دیدم یا پدید آمد. احتمالا سالها پیش هم در این مورد نوشته باشم. اما این ایده ی که در مورد دو نیروی متضاد (که یکیشان نورونهای آینه ای است)، هوشمندانه است. البته ضربه ی شهابسنگ بزرگ چنان قوی بوده که موجودات زیادی منقرض شده اند. اما این قضیه رقابت با پیتانداران هم مهم بوده. و شاید بعد از صرف خالی کردن صحنه تنسط دایناسورها نبوده.

پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۴۰۰

نصف شدن بین چرخ دنده بین دو قدرت

تحلیل ماجرای تنش اوکراین را میشه ساده تر کرد. سرنوشت اوکراین است که بین دو چرخ دنده ی قدرت نظامی اصلی گیر کرده (و تقسیم میشه، یا محل تنش میشه)، از طرفی میخواد به ناتو بپیونده که کل سیستم عریض و طویلش بر ضد روسیه چیده شده، و طبیعیه که روسیه هم منتظر نمیمونه که ناتو بیاد جلوتر. چون جایی که بین دو قدرت نظامی بزرگ (و رقیب) است، دو تکه میشه (مثل کره شمالی و جنوبی)، یا لااقل محل تنش بسیار میشه. این سرنوشت، ربطی به چیزهای دیگه (ایدئولوژی، وضعیت حقوق بشر، وضعیت اقتصادی، دموکراسی، غیره) نداره، اون دو قدرت اصلی، هر ایدئولوژی دیگری میداشتند همین اتفاق می افتاد. فعلا که تعداد بمب اتمی امریکا و روسیه بیشتر از بقیه است. و موقعیتیه که در طی کل قرن ۲۰ شکل گرفته، و فعلا کاریش نمیشه کرد. این تنش ها هرچه در دنیا کمتر باشند بهتره. لااقل محدود به همون اوکراین و کره و چند جای دیگه باشه. اینجا تنها زبان قدرت است، اونهم نظامی.

یکشنبه، اسفند ۰۱، ۱۴۰۰

باز هم تبعات خلا سیستم افیشنت justiciary e

وقتی مرجع قضایی نباشه که هر کیس ی رو بررسی کنه، و اتهام ها در یک دادگاه ییطرف بررسی شوند، مردم راسا ً به تهمت رو می اورند و فضای افکار عمومی را جایکزین دادگاه میکنند. و اون اتهام بیاد افذراد میماند و نه حکم نهایی. بنابراین یک ریشه ی این حرکت ها به نبودن یک سیستم قضایی افیشنت و کارا بر میگرده. (کارا، قوی، مستقل، مستقل از قدرت(مثلا شاه)، و مستقل از مذهب). این معضل را لااقل از زمان ساسانیان داشته ایم (روحانیان در صدر سازمانهای قضایی بودند ) و هرگز حل نشده. و پروژه ی ایجادش در زمان رضا شاه، (نیمه کاره) متوقف شد. (که قبل از او شروع شده بود). سیستم دادگستری به مثابه یک قوه ی مستقل ولی مقتدر، از ارکان تمدن و civilization است، و بدون اون، تمدن، ناقص است. برای همین نوعی حالت «آتش به اختیار» رواج پیدا کرده. و همچنین بجای علالت قضایی، مظلومیت هریدار دارد. صحنه ی عمومی به بازار مظلوم نمایی تبدیل شده. در بعضی موارد کار میکند اما در موارد دیگری مخرب است. کلا مطاع اصلی یا بهتره بگیم واحد پول این بازار، مظلومیت است. هر کسی بتواند بهتر مظلومیت ظاهری (perceived) خود را نشان بدهد خریدار دارد. بعضی مواقع این به نتیجه میرسد و درست کار میکند است و بعضی مواقع نه. و معمولا هر حالتی پیچیدگی هایی دارد که تپسط افکار عمومی نمیتواند دیده و بررسی شوند. (ظرفیت آن هم کم است برای کیس های ریاد در سطح جامعه). کلا اجتناب از مراجعه به مراجع فضایی و نوعی قبح براش ایجاد شده. جرا که دوام این بازار ِ «مظلومیت»، مطاعش مظلومیت ریزالو نشده است. یک آفت دیکری که در این بازار رشد میکند (علاوه بر بعضا ً تهمت های بررسی نشده و بی اساس)، جبران بیش از حد است. که منجر به escalation خشونت و اگرشن میشود. (در کلابهاوس هم کفته بودن: اگرشن اصولا خاصت escalation و بالاگرفتن دارد). خلاصه در اثر «خلا قضایی» و خلا قوه دادگستری، عکس العمل هایی مثل کینه و انتقام بیشتر رواج میگیرند. به جنگ های قومی و قبیله ای هم مربوط است. و اصولا نیود قوه قضاییه ی افیشنت، منجر به رگرس کردن جامعه به حالت قبیله ای میشود، در برایر تمدن مدنی. پ.ن. شاید، از تبعاتش، انقلاب های پی در پی است بدون اینکه به نتیجه ای ختم شوند. و حتی شاید یکی از ریشه های «کوتاه مدت بودن» جامعه (به معنای هما کاتوزیان) هم باشد.

سه‌شنبه، بهمن ۲۶، ۱۴۰۰

شیم-گیلت (۲)

کامنت: یک نظریه هست که فرهنگ ها رو به دو نوع shame culture و ‌guilt culture تقسیم میکنه. اون طیفی که قتل مونا را انجام داده اند فرهنگسون از نوع shame است. در یک کشور، طیفی از هردو وجود دارد. و در امریکا هم این فرهنگ shame زیاد است (احتمالا در ایالت های جنوبی). متاسفانه این تفکیک حتی قابل ترجمه به فارسی هم نیست. چون صحبت از دو اموشن shame و guilt، در فارسی رایج امروزی، به دلیل فرسوده-دستمالی-هرز شدن این کلمات (در حال حاضر) عملا ممکن نیست.

دوشنبه، بهمن ۲۵، ۱۴۰۰

بازی ای با جمع امتیاز منفی: جنگ

negative-sum game جنگ برای بیرون کشیدن و مصرف ارزش افزوده ی تدریجا ایجاد شده در طی دوران صلح است، و مصرف سرمایه اجتماعی ای است که در طی سالهای صلح در جامعه تدریجا جمع میشه. خرج میشه برای اونی که بتونه جنگ رو در راستای منافعش هدایت و sail کنه. چون همیشه ، متاسفانه جنگ دیگری خواهد بود. و انباشت value در جامعه مثل خارن، پر و خالی (دسارژ) پیدا میکنه. جنگ مثل دشارژ کردن این مخازن است، و طبقه ثروتمندان و قدرتمندتن بعد از جنگ را تعیین میکند. مثل موقعیت امریکا بعد از جنگ جهانی دوم، که سرمایه های انسانی و منابع مالی اروپا را به آمریکا پمپ کرد. خصوصا در صنایع نظامی. یک حابجایی ثروت انجام میشود: از طرف برنده، خرمن منابع و ارزش افزوده ی جمع شده را (سهم دیگران را) درو و (غنایم را) غارت میکند. چه اون منابع در کشور خودشون باشه (با سیاست های ریاضتی) و چه در جای دیگر (عملا غارت و غنیمت گرفتن، مثل دوران باستان). در شرایط جنگ، افکار عمومی براحتی قبول میکند که مورد غارت قرار بکیرد، و حس پاسخگویی را کنار میگذارد. در حقیقت به گروگان گرفتن حس عدالت خواهی است: هم با مهار و سرکوب اعتراضات به بهانه ی جنگ، و هم با کانالیزه کردن اگرشن به سمت یک «دشمن» که سالها طول کشیده تا ایجاد شود. در حقیقت زدن جیب مردم است که با منیپولیشن ذهنشون، داوطلبانه این کار را انجام می‌دهند. به تعبیر من، جنگ به اصلاح یک «business model» است (در زبان استارتاپی جدید). یعنی طرح ایجاد درآمد. جنگ به مثابه اعتیاد: برنده ی جنگ (به دلیل ریوارد زیاد ناکهانی)، معتاد به جنگ می‌شود. اعتیادی که از جنس قمار است (که رسما از نظر مغزی یک نوع اعتیاد است). متاستفنه این تجارت، هزینه ی جانی هم دارد (و همیشه گودکان و غیر نظامیان هم هستند). بشر با آگاهی و انباشت و رفلکشن بر تجربه ی جنگ میتونه این راه مخرب رو محدود و مسدود کنه. بطور طبیعی کم کم گرایش به جنگ کم کیشود، اگر تبادل آزاد اطلاعات و گفتگو باشد. اما صنایعی که مدل بیزنسیشون بر جنگ بنا شده، مانع این آگاهی میشوند، و جامعه را پر از آگاهی های کاذبی میکنند که اون رو به سمت دو قطبی شدن، یا دشمن تراشی (مترسک سازی) سوق میدهند: مثلا حزب مقابل شریر است، یا فلان کشور دسمن شماست. که بتونه با این روحیات patriotic ، به جیبشان (جیب ملت خودش) دستبرد بزند. در نهایت، حتی در صورت پیروزی، جنگ افروزها یا اونهایی که اون اقتصادهایی که در کنر جنگ شکل میگیرد را بهتر navigate و sail کردند، ، بیشتر منتفع میشود: بیشتر از ملت خودشون. البته تکه ای از اون را هم به ملت خودشون میدهند، که در نهایت ممکن است از مجموع هزینه ای که داده اند بیشتر از نفع مالیشان هم باشد. (و البته ضرر واقعی و هزینه را دیگران : دسمن شکست خورده، میپردازد). اما این بازی ای با جمع صفر (zero-sum-game) هم نیست. بلکه با جمع مطلقا منفی است. جنگ: بازی ی جمع-منفی: Negative-sum-game ولی به شدت سود آور برای پیروز ها و اونهایی که لوژستیک آن‌را اجرا میکنند. تنها راهش، آگاه شدن همه ی مردم (خصوصا طبقات پایین که پر جمعیت هم هستند) به همین پروسه و سازوکار است. آگاه شدن به این فریب، و کنترل اوضاع با مهمیز زدن به اموشن اگرشن در مردم (که در اصل کاراییش برای برقرار کردن fairness است).

پنجشنبه، بهمن ۲۱، ۱۴۰۰

مدار بقا در سیمبیوتیک، فروش کالای کلمه و خرید قدرت

کلماتی مثل غیرت براشون اونقدر مهمه چون بقاشون بصورت قلاب به کلمه های اینطوری بند است. (کلماتی مثل غیرت، غیبت، ناموس، .. ). کلماتی هستند که به زحمت در طی قرن ها، معانی مختلفی (خوب و بد ) را به هم گره زده اند و بر هم سوار کرده اند و درهم میفروشند (حق نداریم سوا کنیم). در بک بسته بندی و با همون ابهام و چند وجهی بودن خاصی، که براشون فانکشن مربوطه را فراهم می آورد. کلمه ها، کالای اونها هستند، و باهاشون قدرت میخرند. برای همین، به هر قیمتی، حتی به قیمت ریزش محبوبیت (در طیف هایی)، از اون کلمات دفاع می‌کنند. پس کارشون منطقیه (از دید منطق خودشون، و برای منفعت خودشون،. اونطوری که استراتژی و مشروعیت خودشون را بنا کرده اند). بسته (bundle) ی کالایی که سربسته (درهم) به فروش میرسد. و باهاش قدرت میخرند. با اون، دوخته شده اند در جامعه و سیستم زبانی ای که بستر تمدن است. کالایی است که باهاش به بازار آمده اند. ابهام و چند وجهی بودنش طوری تنظیم شده که عملا برای اونها فانکشنی را فراهم می آورد: پزیشن ، قدرت، دوخته شدن، قلاب: مدار بقا. فانکشنش برای اونها قدرت است. محتوای این بسته، سوا کردنی نیست. بحث سر فروش است. معامله. فریب.

سه‌شنبه، بهمن ۱۹، ۱۴۰۰

الوکیت کردن متناسب انرژی اموشن به مسایل: مصرف، مصادره و اختصاص

در مورد این واقعه (قتل) اخیر، جامعه به درستی حساسیت به خرج داده، اما معمولا بحث به سمت های دیگر پراکنده میشود. در حالیکه انرژی این بحث، باید به سمت راه حل هایی برای هان مساله متمرکز شود. این را همیشه میگویم که انرژی حاصل از یک فاجعه باید برای راه حل برای اون، و متناسب باهاش، بکار بره، و برای اهداف دیگر مصرف و گروگان گیری نشه. تناسبی باید باشه بین میزان اضطرار، و انرژی ای که برای اون الوکیت میشه. الوکیشنی باید باشه که مپینگی بوجود بیاد: ممکنه مقدار ریسورس محاسباتی ای که براش سرف میشه دقیقا متناسب نباشه. اما یک بودجه بندی ای باید باشه که رعایت بشه. بودجه ها نباید از هم بدزدند. دست درازی، هایجک، مصادره. پرامیس بودجه: خطوطی که جدا میمانند. چیزی که بهش پرامیس اختصاص داده شد و الوکیت شد، بعدا نباید کم بشه (اما در تورم ها چی؟). شبیه صندوق بازنشستگی است. از سوی دیگر شبیه دارایی است. و مسوولیت. گفتمان ها و ترفندشان برای استفاده از یک موج، برای آپدیت پرسیود اکسپکتد یوتیلیتی. فرصت های اینطوری مثل یک ریسورس هستند. و وقتی پیش می آیند، عده ای درصصد هستند که اون را مصرف» و اکسپلویت (بهره برداری) کنند، برای مطالبات و مسایل دیگری که برای خودشان مهم است (و معمولا اولویت هایش بر اسا نفع و اپلپیت های آنهاست). اگر در این بزنگاه این کار (گفتگو تا راه حل، و مطالبه تا تغییر) انجام نشه، باید منتظر فرصت بعدی باشیم، یعنی قتل های بیشتر دیگر از این نوع. در حاشیه: نفع یک نفر نفع همه هست. اما تنها مساله، اپلدیت ها هستند: که وقتی کانفلیکت بین دو نفع پیش میاد، کدام انتخاب میشود. تا اونجایی که نفع، در کانفلیکت با نفع دیکری نیست، مساله ای نیست. اما بعد از اون کانفلیکت، مساله آغاز میشه. و ریسورس هم تعریف میشه. و سیستم (کل) نیاز به تصمیم داره. از دید ایجنت ها، این به صورت یک رقابت پرسیو-محلی میشود. تغییر: در قوانین: کالبد. کلمات کلیدی: یوتیلیتی، نفع، پنجره ی فرصت به موابه ریسورس، رقابت، آدام اممیت، عصبانیت، ، مریت بقا برای اموشن ها، پراسسینگ دیستریبیوتد و دیسنترالایزد، حل مساله ی رانده شونده با اموشن ها، سیگنال ارور و انرژی ارور، احساسات و اموشن های جمعی، رفلکسیویتی، فلاکس، مصرف کردن از سیستم (بجای تولید یا پراسس، بودجه، جدا کردن و جدا ماندن: پرامیس بودجه. مسوولیت، رسیدگی.

یکشنبه، بهمن ۱۷، ۱۴۰۰

بحران از نوع قضایی

کلا بحران مملکت ما در درجه اول، از نوع بحران قضایی است. دهه هاست که اینطور است. اما در طی زمان، نمودهای مختلف و متنوع دارد. اینزاره در معنای مطلقش مد نظر نیست، و در یک تقریب اول مورد نظر است.

سه‌شنبه، بهمن ۱۲، ۱۴۰۰

B for Savior

در اثر تبلیغات برای عوام، اینطور القا شده که میلیاردر ها نقش نجات بخش (مسیح messiah و savior) پیدا کرده اند - در سطح ناخودآگاه. این باعث شده، هرجی رنج بیشتر میکشند، ستایششون از میلیارد ها اتفاقا بیشتر میشه.


اتفاقا الون ماسک هم در همین راستا ، این نقش را فهمیده، و در این نقش بازی کردن یک مرحله جلو تر بازی میکنه.

در فیلم ها هم اینطور القا میشه.

نقش فیلانتروپیست بخاطر همین اینقدر جواب داده.


دقت کردم که ترامپ هم در بین ستایش کننده هاش اینطوری دیده میشه، و در اون جایگاه قرارش میدهند (بخاطر اینکه پولش کمی از یک میلیارد بیشتره و برچسب و نشان B را دارد).