شنبه، دی ۱۰، ۱۴۰۱

مشتق قیمت

 عدد قیمت (در واحد پول یک کشور)، به تنهایی قابل مقایسه با بقیه کشورها نیست (یعنی قیمت یک چیز رد واحد پول هر کشور بین در کشورهای مختلف).

کم یا زیادی قیمت چیزی را بین کشورها مقایسه نمیکند، بلکه باید مشتقش در زمان مقایسه شود.

 با استدلال های غلط،‌ بیشتر ضربه به خود میزنند (در نهایت).


البته آن مشتق باید تقسیم بر عدد هم بشود. در حقیقت باید «مشتق لگاریتم» مورد مقایسه قرار گیرد. باز هم لگاریتم! 


در مورد لگاریتم پول هم چیزی دارم که باید زودتر پابلیش کنم: همواره لگاریتم قیمت است که مهم است.

لگاریتم قیمت

 همواره لگاریتم قیمت است که مهم است،‌نه خود قیمت. (توضیحات بیشتر در آینده). احتمالا این، قابل تعمیم از قیمت به پول (بطور کلی) است. با فردی ریاضی دان مطرح کردم و قبولش نکرد. اما باید استدلال مربوط به این شهود را کامل کنم و بگویم در چه مواردی صحیح است.

چرا که این انتقاد هست: گاهی عمل + را بین قیمت ها و مقدار های پول انجام میدهیدم (حسابداری).

اما ان را بهتر است در جمع expها دانست. مثل فرمول بولتزمان برای انرژی ی انتروپی (که همان انتروپی است ولی به نظرم باید نامش به انرژی انتروپی تصحیح شود. لوزما هر نامی که پیش تر آمده درست تر نیست).

گزاره شرطی، ابزاری برای فریب

 بخشی از فریب و حیله ی بکار رفته در اون تویت، مربوط به «گزاره ی شرطی» (مشروط) است:‌یعنی بکار بردن «اگر». از نظر تئوری ریاضی میشه هر گزاره را در سمت چپ یک گزاره شرطی (سمت چپ کلمه ی «اگر») قرار داد، اما اگر چیز بعید و ناممکنی باشه،‌ یا حاوی اتهام و افترا (libel) باشه، داره از کلک های پراگماتیکس و دیسکورس (گفتمان)‌استفاده میکنه،‌ که ابزاری برای فریب،‌ حیله،‌ هدایت و در نهایت سلطه است.


درضمن محتوای ذهنی خودش رو بر ملا میکنه.

تحلیل کیفری و قانون/حق (law) ی

این افترا باید تبعات قضایی داشته باشه. طبق معمول به جایی میرسیم که قبضه شده. راه حل؟ باید فریب و حیله اش را همانجا بر ملا کرد،‌ چرا که اکثر افراد پاسخ های زیرش را میخوانند.

تحلیل اتنشن

باید فریب «اگر» ها را نخورد. افراد گول آن را میخورند و توجه و اتنشن ااونها به سمت راست اگر معطوف میشود. در حالیکه باید سمت چپ اگر مورد بحث و اتنشن قرار بگیره. اگر چپ وارد آگاهی و بخش انتقادی خودآگاه نشه، هر بحثی در سمت راست، یک red herring خواهد بود که از اون زیر وارد خونهه میشه. (جالبه که در فارسی معادلی برای «رد هرینگ» نداریم). در حقیقت اون نوع کلک است که حواس طرف را پرت میکنند و فرد دیگری از لای در وارد می شود: یعنی ایده ی سمت چپ گزار هی شرطی ی «اگر»، وارد ذهن فرد میشود قبل از اینکه از بوته ی نقد و علامت خوردن بگذره. و اون دانه ای یمیشه در ذهن افراد. و حواسشون نیست رشد میکنه و در سطح جمعی بهش عادت میکنند.

تحلیل قضایی (نهاد تمدن)

راه حل متمدنانه اش اینه که چنین اتهامهایی باید تبعات قضایی داشته باشه، که لازمه اش داشتن نهادی برای بررسی شکایات است (از جمله شکایت در مورد اتهام وافترا: libel و defamation، که میتواند جرم باشد). اما این نهاد تمدن در جامعه ما غایب است و تا وقتی اینطور باشد، این بخش میلنگد و افراد رفتار نامتمدن از خود بروز خواهند داد (در معرض فریب قرار خواهند گرفت بی حفاظت).

از نظر منطق ریاضی

در یک بحث تئوریک میشه هر چیزی رو سمت چپ قرار داد، و گزاره،‌ به انتفاع مقدم درست است. ( اینها را از دروس ریاضی دبیرستان حذف کرده اند؟). اما از نظر اطلاع مندی،‌اشتباه است. و این ایده را میگذارد که سمت چپ میتواند ممکن باشد. منتها در منطق ریاضی، تبعات قضایی ی بیان اون گزاره نادیده گرفته میشه.

...

بدون مجهز بودن به این ابزار های تحلیل و نقد،
گزاره شرطی، (یا «اگر»)
روشی و ابزار ارزانی برای  فریب خواهد بود، بدون تبعات و هزینه ای.

گزاره شرطی، ابزاری برای فریب

پنجشنبه، دی ۰۸، ۱۴۰۱

غریزه دشمنی در برابر رشنالیتی

 وقتی ادم ها میرن توی مود تحلیل غریزی و اموشنال (مثلا حس دشمنی)، لاجیک و رشنالیتی از در خارج میشه.


این نتیجه پدیده ای است در مغز، با نام آمیگدالا هایجک.

غریزه ی دشمن انگاری، در برابر رشنالیتی قرار میکیرند و رقیب هم میشوند.

مغز ادم نمیتونه رشنال و بالانسد و کم بایاس و علت-معلول ی و لاجیکال (با وزن دهی درست) فکر کنه.


برداشت های غریزی، که بر پایه «غریزه دشمنی» بنا شده و درایو شده باشند، از هیوریستیک های اموشنال هستند که در شرایط تکاملی قدیم در گروههای کوچک کار میکرده اند.

اما در گروههای بزرگ (دهها میلیون) منجر به فاجعه میشه.

مشکل زبان سیاسی غالب و رایج اینه که با این زبان غریزی صحبت میگنند.

در این حالت ذهن، منطق و رشنالیتی و تپازن لازم برای تحلیل درست و نجات بخش، غیر فعال و علیل میشه. و سوار بر موجی  از اموشن های جمعی

 و herd 

میره که موج ساز ها ایجاد کرده اند.

غریزه دشمنی که روشی برای دو قطبی کردن دنیا است، هیوریستیکی است که رشنالیتی را مُسَخر میکند، و اتصال کوتاه میکند. (که دلیلی نوروبیولپژیک دارد).

و دامی است که بطور دترمینیستیک در آن می افتیم. و رفتارمان دترمینیستیک میشود (واکنش دترمینیستیک از پیش تعیین شده به محرک های بیرونی و محیطی به دقت تنظیم و انتخاب شده ای که منجر به پاسخ دترمینیستیک ما میشوند). و در طی هزاره ها، افرادی که ماهر در طراحی اپن دام و موج ها شده اند، بهره برداری میکنند.


نتیجه اینکه بطور مکانیکی کنترل و قابل پیشبینی میشویم در راستای قصد افراد خاصی که نمیشناسیمشون و  به سیستمی که جیده اند اگاه نیستیم.

غریزه دشمنی با رشنالیتی تناقض دارد در کانتکست تحلیل کردن سیاسی، و در کانتکست اندیشه (اندیشیدن و گفتمان) سیاسی.

یکی که وارد شد، دیگری از پنجره خارج میشود.

مانند پریدن فیوز، که کل سیستم رشنالیتی را خاموش میکند و از مدار خارج میکند وقتی آلرت میدهد و الارم میدهد.
حالا تصور کنید به روش مهندسی، کاری کنید که فیوز چند ده میلیون نفر بپرد. کار چندان سختی نبست.

فایده هایی در تکامل داشته:
غریزه دشمنی در جاهای انسان (و حیوان) را تکان میدهد و در مواقعی مفید پاقع میشود برای نجات فرد یا گله یا نوع،، اما کاربرد آن در ساخت تمدنی که مد نظر است، معمولا مخرب است (در بهتزین حالت لبه ی تیغی دو سو بران است).

اجوکیشن لازمه برای اگاه شدن مردم به این پدیده نامرئی در درون خودشون.

این، برانگیختن نپعی رفتار و فکر توده وار است.


اجوکیشن لازمه برای اگاه شدن مردم، و رهاییشان از بند این نوع هایجک درونی، که قلابی میشه برای کنترل شدن توسط بعضی دیگرانی که به این باگ آگاه شده اند. 



 اعصاب خورد بودن مردم هم کمک میکنه به فیوز پریدن. (کاهش آستانه  و ماشه ی پریدن این فیوز دشمنی).