پنجشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۹۵

is Self a by-product of self-interest?

یکشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۵

آیا وقوع «عقلانیت» و «نقادی» در ایران امکان‌پذیر است؟ و جواب من.

آقای خیمه دوز در اینترنت سوال بنیادین ی مطرح کرد بود:

آیا وقوع «عقلانیت» و «نقادی» در ایران امکان‌پذیر است؟

جواب ی که من دارم این است:

علتش در زبان و نحوه گفتگوی ساده ست.
ادم ها نمیتونن درست بحث کنند و حرف بزنند. کاری به سطح تحصیلات نداره. یک روش یا بازی یا مهارت عملی ه. که هیچکس به هیچ کس یاد نداده.

مشاهده:
مثلا دیدم در گفتگوی یک تحصیل کرده ایرانی با تحصیل کرده غیر ایرانی طرف تعجب میکرد و بطور غیر مستقیم و ملایم اعتراض میکرد که که جواب ها (منظورش جواب های اون فرد ایرانی بود) درباره مطلب طرف مقابلش نبود و هر چیزی اون میگفت انگار از گوش دیگه رد میشد و نادبده گرفته میشد. در حقیقت حرف بینشان بود ولی بنوعی بحث یا بگیر و بستان نبود (مثل دو رادیو که حرف خودشون رو میزنند،  و نه مثل فوتبال که توپ رو رد و بدل کنند).

مثال تاریخی از گفتگو:
بخشی از غرب (نه تمامش) برپایه چیزی بناشده که منشا ش برمیگرده به بحث به شیوه سقراط. یعنی بعد از وضع و اختراع روش بحث توسط اون،  کم کم این میراث در طی قرن ها ساخته شد و گسترش پیدا کرد. و کم کم کمی جای سوفسطایی های غالب گرفت. اولش یک نطفه بود و کتابهایی در کتابخانه شخصی ارسطو و غیره. جامعه اونها رو نداشت . کم کم به دلبل موفقیتش گسترش پیدا کرد. هنوز درصد زیادی رو شامل نشده اما گسترش یافته. هنوز بطور عمده دنیا بر پایه سوفسطایی ها و بازاریابی و لمپنیسم و غیره میچرخه  اما بخش عقلانی هم لابلاش رشد کرده .

اما این اتفاق مشابه سقراط و افراد مثل اون در ایران لازمه. یعنی کسی باید بیاد بنیان های زبانی بحث رو بسازه و به بقیه یاد بده. چنین فردی احتمالا مثل سقراط اعدام خواهد شد. اما بنیان مفیدی خواهد بود.

تاکید بر زبان:
عادات بازی بده بستان بحث فقط یک دلیل هستند. دلیل دیگه نارسایی زبان ه. کلماتی که مردم برای بحث دارند برای منطق و روش بحث کافی نیست. مثلا کلمه ولیدیشن نداریم و صحت و حقیقت و باور و غیره کلمات الکن ی هستند. (منظورم زبان گفتاری ه)

شواهد ی از مقایسه زبان انگلیسی و آلمانی:
حتی زبان انگلیسی هم تا حدی قاصر ه. اما زبان آلمانی از این نظر غنی تره. و علت توانایی و رشد فنی حیرت انگیز تمدن آلمانی-زبان در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم همینه.

نتیجه گیری:

بنابراین بخشی جواب رو باید در "کلمات" زبان ما، در "زبان" و در سبک دیالوگ جستجو کرد.

دفاع:
ممکنه بگید مفاهیم. اما وقتی کلمات مهیا نباشند، مفاهیم ساییده و فرسوده و تحریف میشوند.

کلی کردن جواب:
موارد دیگه هم مثل کنجکاوی و دنبال حقیقت رفتن هست. اما نمیدونم  اون انگیزشها در جوامع مختلف چقدر متفاوت هستند.

یک شواهد تاریخی دیگر در مورد اهمیت زبان:
میشه اونها رو به مناسبات اقتصادی ربط داد. اما به نظر من در آسیب شناسی، بنیاد زبان پایه ای تر ه از بنیاد مفاهیم ه. به همین دلیل بود که یونان باستان در مفاهیم پیشرفته شد. چون زبانش مهیا شده بود. پایه اش با انتشارر اشعار هومر ریخته شد. (که خودش پایه دیگری دارد).

عمل و خروجی:
این انگیزه اهمیت پایه ای یک پروژه مثل دیلماج رو نشون میده.

آیا وقوع «عقلانیت» و «نقادی» در ایران امکان‌پذیر است؟ و جواب من.

آقای خیمه دوز در اینترنت سوال بنیادین ی مطرح کرد بود:

آیا وقوع «عقلانیت» و «نقادی» در ایران امکان‌پذیر است؟

جواب ی که من دارم این است:

علتش در زبان و نحوه گفتگوی ساده ست.
ادم ها نمیتونن درست بحث کنند و حرف بزنند. کاری به سطح تحصیلات نداره. یک روش یا بازی یا مهارت عملی ه. که هیچکس به هیچ کس یاد نداده.

مشاهده:
مثلا دیدم در گفتگوی یک تحصیل کرده ایرانی با تحصیل کرده غیر ایرانی طرف تعجب میکرد و بطور غیر مستقیم و ملایم اعتراض میکرد که که جواب ها (منظورش جواب های اون فرد ایرانی بود) درباره مطلب طرف مقابلش نبود و هر چیزی اون میگفت انگار از گوش دیگه رد میشد و نادبده گرفته میشد. در حقیقت حرف بینشان بود ولی بنوعی بحث یا بگیر و بستان نبود (مثل دو رادیو که حرف خودشون رو میزنند،  و نه مثل فوتبال که توپ رو رد و بدل کنند).

مثال تاریخی از گفتگو:
بخشی از غرب (نه تمامش) برپایه چیزی بناشده که منشا ش برمیگرده به بحث به شیوه سقراط. یعنی بعد از وضع و اختراع روش بحث توسط اون،  کم کم این میراث در طی قرن ها ساخته شد و گسترش پیدا کرد. و کم کم کمی جای سوفسطایی های غالب گرفت. اولش یک نطفه بود و کتابهایی در کتابخانه شخصی ارسطو و غیره. جامعه اونها رو نداشت . کم کم به دلبل موفقیتش گسترش پیدا کرد. هنوز درصد زیادی رو شامل نشده اما گسترش یافته. هنوز بطور عمده دنیا بر پایه سوفسطایی ها و بازاریابی و لمپنیسم و غیره میچرخه  اما بخش عقلانی هم لابلاش رشد کرده .

اما این اتفاق مشابه سقراط و افراد مثل اون در ایران لازمه. یعنی کسی باید بیاد بنیان های زبانی بحث رو بسازه و به بقیه یاد بده. چنین فردی احتمالا مثل سقراط اعدام خواهد شد. اما بنیان مفیدی خواهد بود.

تاکید بر زبان:
عادات بازی بده بستان بحث فقط یک دلیل هستند. دلیل دیگه نارسایی زبان ه. کلماتی که مردم برای بحث دارند برای منطق و روش بحث کافی نیست. مثلا ولیدیشن و صحت و حقیقت و باور و غیره کلمات الکن ی هستند.

شواهد ی از مقایسه زبان انگلیسی و آلمانی:
حتی زبان انگلیسی هم تا حدی قاصر ه. اما زبان آلمانی از این نظر غنی تره. و علت توانایی و رشد فنی حیرت انگیز تمدن آلمانی-زبان در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم همینه.

نتیجه گیری:

بنابراین بخشی جواب رو باید در "کلمات" زبان ما، در "زبان" و در سبک دیالوگ جستجو کرد.

دفاع:
ممکنه بگید مفاهیم. اما وقتی کلمات مهیا نباشند، مفاهیم ساییده و فرسوده و تحریف میشوند.

کلی کردن جواب:
موارد دیگه هم مثل کنجکاوی و دنبال حقیقت رفتن هست. اما نمیدونم  اون انگیزشها در جوامع مختلف چقدر متفاوت هستند.

یک شواهد تاریخی دیگر در مورد اهمیت زبان:
میشه اونها رو به مناسبات اقتصادی ربط داد. اما به نظر من در آسیب شناسی، بنیاد زبان پایه ای تر ه از بنیاد مفاهیم ه. به همین دلیل بود که یونان باستان در مفاهیم پیشرفته شد. چون زبانش مهیا شده بود. پایه اش با انتشارر اشعار هومر ریخته شد. (که خودش پایه دیگری دارد).

عمل و خروجی:
این انگیزه اهمیت پایه ای یک پروژه مثل دیلماج رو نشون میده.

شنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۵

فرهنگ جدا سازی و ارتباطش با گفتمان هنوز-مردانه ی جهانی

در پاسخ به این پست که پرسیده شده: «چرا در سینما و  ادبیات ایران حتی ادبیات روشنفکری، همگی یا زن را بالکل از آفرینش خود حذف کرده اند؟ چرا او را در حد شی به نمایش گذاشته اند یا او را کلیشه و موجودی در خور اغوای مرد دیده اند؟».  پاسخی که به نظرم رسید این است:

اینها بخاطر جدا بودن چرخه گفتمان مرد ها از زن ها ست. در روش عامه و سنتی مردها که باهم گفتگی میکنند خانمی در گفتگوشان حاضر نیست. (یا احتمالا در اشپزخانه در حال تهیه شام مهمانی است). در نتیجه کم کم محتوای گفتگو های دو جنس از هم جدا میشود. زن ها در این مکالمات، " آنها " (دیگری) هستند. پس کم کم این جدایش (فرهنگ جداسازی)، ساختار و سبک زبان را تغییر میدهد.  گفتگو های زنان هم در سمت و سوی دیگری تکامل میابد. در طی زمان این دو گفتمان، واگرا میشوند. طرف مردان صرفا مردانه (مثلا خشن یا تخقیر گر یا عاشق فتوحات تاریخی) و در طرف زنان، زنانه می شود (به هر نوعی از انواع ممکنش). که هردو میتوانند مبتذل باشند. این واگرایی در طی تاریخ زیاد میشود و هر کدام به تنهایی ناقص است (و هیچ کدام از این دو دنیای مجزا و جدا از هم دارا و مجهز به تعادل لازم بین زنانگی و مردانگی نیست).

در تکامل داروینی این پدیده شناخته شده ست که وقتی دو اکولوژی با یک مانع فیزیکی از هم جدا بشوند،  موجودات دو حوضه ی جدا، کم کم متفاوت و ناهمگون میشوند (در حدی که در طی زمان کافی، ناسازگار میشوند و گونه های متفاوتی محسوب میشوند). در گفتگو هم چرخه و مدار گفتمان مرد ها و زن ها اکولوژی های جدا هست.
علتش هم اینه که در گرد همآیی های سنتی تا همین چند سال میش (تا قبل از نسل دهه شصت ) اکثرا پسر ها و دختر ها بطور کامل از هم جدا نگهداشته شده ند. در نتیجه، پدیده ی ایزولاسیون اکولوژیک که ذکر شد در گفتمان شان رخ میدهد.  طبیعتا از این دو گفتمان یکی وارد صنعت رسانه و چاپ میشود و ما گفتگوی مردان را میبینیم.. اکنون که در جمع ها و گفتگو های خودمانی مثل این گفتگو هر دو جنس حضور دارند، این برای ما عجیب به نظر میرسد. چون برای ما عادیست. اما اگر برگردید به دهه شصت، اکثرا جداست. بخاطر سیاست های فرهنگی است (که ریشه قدیمی تری دارد. فقط مذهب هم نیست. بلکه در فرهنگ نفوذ کرده. فقط ایران هم نیست. اما در ایران این اینسولیشن و فرهنگ جداسازی وضعیت بد تری داره.).

در نسل جدید، در جمع های دوستانه هر دو جنس حضور دارند. در گفتگو ها هم خانم ها هم کمابیش شرکت میکنند. بنابراین چرخه اطلاعات گفتاری، ورود و خروجش را از مغز هر دو جنس دارد. پس با از بین رفتن حالت ایزوله ی بین دو جنس (فرهنگ حدا سازی)، این وضعیت طبیعتا بهتر خواهد شد.
در بحث تکامل، اگر دو دریا ی ایزوله به هم وصل شوند،  اکولوژی دو دریا به شدت تغییر میکند و یک اکولوژی تشکیل میدهند که موجودات آن متفاوت از جمع ترکیبی اولی ها خواهد بود. در تکامل گفتمانها، حاصل، مجهز به تعادل لازم بین زنانگی و مردانگی میشود).

البته شاید کسی بگوید علت غایی فقط بخاطر تمایز و جداسازی توسط حاکمان نیست. هنوز هم جمع های پسرانه و اقایان هست. و طبیعتا همیشه خواهد بود. در آن جمع ها هم سبک گفتمانی هستند که در اثر غیبت زن ها بنا شده اند. و اصلا درباره ی غیبت (عدم حضور)  زن ها هستند. (و انگیزه شان عدم حضور زن ها. ولی موضوع صحبت گاهی درباره زن هاست). در یک تبادل گفتاری تیپیکال، زن ها نه گوینده هستند نه مخاطب. بلکه حداکثر موضوع گفتگو، آن هم در غیاب). (چه در جمع روشنفکری و چه در عامه ).

بنابراین، من اسم این پدیده رو غیبت زن ها در گفتمان میگذارم [البته گفتمان جربان اصلی].

(به معنای غیبت در مشارکت در مبادله های گفتاری).

طبیعتا نوشته ها، ادامه ی مبادله های گفتاری افراد هستند.


پ.ن. اینکه «نوشته ها، ادامه ی مبادله های گفتاری افراد هستند» بحث مجزایی می طلبد. در این باره پست جدایی باید بنویسم.