یکشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۵

زمین ها خشکند

وقتی زمین ها حاصلخیز نباشد، با کار کوچکی، سود بزرگی بدست نمی آید.
ارزش کارانسانی کم خواهد بود. ارزش انسان کم خواهد بود. انسان برای حقوقی بیش ازاین ها خلق شده. اما میبینذ که ورس ضن اکسپکتد.
worse than expected
فرهنگی غالب می شود که در آن، برای دیگران و کار دیگران ارزش کمی قائل باشی. یعنی دیگران ارزش کمی برایت قائلند(تقارن). پس برای خودت ارزش کمی احساس می کنی چون آنچه حس می کنی آن است که دیگران در مورد تو حس می کنند. بدین ترتیب، نقشه زندگی هر کس، که از دنیا نبریده، به هم ریختن اوضاع به نفع سود متعفن خودش خواهد بود: کلک، حقه، تخریب (بقیه کلمات مربوطه را از حفظید)

چه باید کرد؟ شاید بیابان زدایی.
یا بازگشت به سیبری؟! (بی شوخی)
.

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

In the lively time,
In a deadly maze.

All over the world,
Seeking the trace.

What need we expect
really to face?

A naive try,
or a major bless?

علی فتح‌اللهی گفت...

راستش من هم با حرفت موافقم و هم مخالفم اما یه چیزی که هست اینه که نه تنها آدما همه به هم وصلن بلکه سایر مؤلفه های اجتماعی هم به هم متصلن. وقتی هو یه اجتماع چه همه کار بکنن و چه کار نکنن یه پول نفتی هست که همه باهاش زنده بمونن خوب معلومه زمینا خشک میشن. مثه اینه که رو زمینای مرغوب قیر پاشیده باشن. یه کم که تو سازمانای عریض و طویل دولتی رفت و آمد میکنی حس میکنی انگار همه سر کارن بعد از خودت میپرسی اصلا واسه چی همه کار میکنن خوب همه بشین تو خونه مستقیم دولت نون و آب هر شبشون رو از پول نفت بخره بفرسته در خونه هاشون گور بابای آیندگان ... شاید در این مورد بازم برات بنویسم چون از اون چیزاست که دل پری ازش دارم

Sohail S. گفت...

زمین ها خیلی وقت پیش خشک شده اند و بخشی از آن تقصیر آدم ها بوده اما بیشترش تقصیر مدار جغرافیایی ما است. و البته محکوم به این علت و معلول نیستیم بلکه بعد از فهمیدن آن ممکن است بتوانیم اثر آن را تا حدی جبران کنیم.

ناشناس گفت...

Bravo!
There is always a way in(out) after understanding!
whatever it is!

ناشناس گفت...

اميدوار بودن، رها کردن و گير نکردن، عمل کردن، تجربه کردن، جايی که وسواس داره مانع از حرکت کردن
ميشه کنارش گذاشتن، رشد و پيشرفت، حس رشد، حس حرکت، تعادل و توازن، هدف های کوتاه مدت تر،
گسترش حوزه و نوع هدف ها ، استراحت کردن، تنظيم خواب، تنظيم تغذيه، ورزش خيلی خوبه ، کلی استرس
دور ميکنه؛ به خود برچسب نزدن، مراقب خود بودن، هوای نورون ها و سيناپس ها رو
داشتن و ازشون مراقبت کردن، مهربونی، خود را اکسپرس کردن و کم نگذاشتن.
ديگه چی؟

من الان با اينا ديگه کويری نميبينم.
(شايد حالم خيلی خوبه!).
تو کوير ميبينی؟
حد اقل از اون نظر...اگرم در جامعه بشه يه جوری پياده و
منتقلش کرد (که ميشه)، عاليه. اما قدم به قدم. اول خودمون.
به نظرم اين روش کار می کنه. با هم حرف زدن خيلی خوبه.

ناشناس گفت...

albate haafeze ham khoob chizie.
aadam yaadesh mire! hala mitune anvaa`e mokhtalef daashte baashe. masalan adam benevise(minevisi va khoobe.)

ناشناس گفت...

يعنی وقتی زمين ها حاصل خيز هم نباشند با قدم به جاهای ابتدا نزديک تر گذاشتن، ديدن پنير های
کوچک تر و خوردن آن ها، سودی به اندازه ی خودش به دست می آيد؛ مقايسه نکن چون از خوردن آن پنير
سودی به اندازه ی يک پنير خيلی خوشمزه و بزرگ به دست نخواهی آورد؛ اما در اون زمان حس فوق العاده اي خواهی
داشت؛ اين جوری هم الانت رو داری و هم آينده رو...نمی دونم، توی اون کتاب فکر کنم به اينکه
هر پنيری مزه ی خودشو داره احتمالاً اشاره نکرده بود! حواسش نبوده لابد! ما که حواسمون بود! و بعد پنير های بعدی و بعدی. يه وقتی
هم ديدی شد اون يکی جمله ی معروف نوروساينس؛

اما بايد در ذهن داشته باشيم که ديدن(تصور کردن اون پنير دوره و خودمون در حالی که به اون رسيديم
هم خيلی خوبه. يعنی بايد پنير ها رو در ذهن داشته باشی و راه(راه های تشکيل شده از دايره ها رو) طوری
بسازی که قابليت تغيير هم داشته باشن؛ اگه يه وقت خواستی مسير رو عوض کنی بری يه جای ديگه يه پنيری
رو بخوری فکر نکنی که کارت داره خراب ميشه(از پنير دوره داری دور ميشی)، بلکه متوجه باشی که داره خوب هم ميشه.
چون به هر حال تويی که يک پنير رو خوردی با تويی که هنوز اون پنير خاص رو نخورده فرق می کنه. وقتی پنيری
رو ميخوری يا پنير هايی رو ميخوری که با پنير های راه های ديگه اشتراکاتی دارن(جايی که يک راه دايره اي
به راه دايره اي ديگه اي ميرسه) چيز هايی ياد ميگيری، ميتونه باعث خلاقيت هم بشه و ...

خوب، حالا چه بايد کرد؟
start!

;-)

علی فتح‌اللهی گفت...

راستی خیل وقت پیشا یه شعر گفته بودم که فکر به مضمون این مطلب تو نزدیک باشه. همین روزا تو وبلاگم میذارمش . تازگیا به وبلاگای ایرانی که سر میزنم زیاد یاد شعرا و متنا خیلی قدیم خودم میفتم. یعنی اینقده پسرفت کردیم یا من خیلی جا موندم؟

ناشناس گفت...

نخست آنكه ممنون از لينكتان. دوم اينكه با كمال احترام، تركيبي كه ساخته ايد: "كوير زدايي" غلط است!
كوير پست ترين نقطه ارتفاعي است و نمي توان آن را از بين برد يا زدود!
پايدار باشيد

ناشناس گفت...

این نوشته چقد منو یاد کتاب پیرامون خودمداری ایرانین میندازه، وقت کردی یه سری بهش بزن...