این پست توضیحی است درباره ی اظهار نظر کیارستمی درباره ی قابل فهم نبودن زنان برای مردان. اما انتقاد ها و جوابیه هایی به این اظهار نظر داده شد، مثلا از دید خانم آسیه امینی این دیدگاه نوعی تبعیض است و ایشان رگه های استبداد را در این اظهار نظر دیده اند ( و سایر انتقادات. نامه خانم آسیه امینی را ببینید). به نظر من یک نکته ناگفته مانده که در این پست به آن اشاره می کنم.
کیارستمی گفته بود:
«واقعبینی این است که، من کارم بدانجا رسیده است که بدانم هیچ چیز در مورد زنها نمیدانم. هیچ تلاشی برای فهم زن جواب نمیده. راه حل نهایی به نظر من این است که تو دوست بداری بدون اینکه بفهمی. مشکل امروز بین زن و مرد عدم تفاهم است. و چیزی نیست که قابل فهم باشد. برای اینکه دنیای مشترکی نداریم. ما دنیای کاملا متفاوت داریم. شاید به هورمونها مربوط است. شاید به مسوولیتهای اجتماعی مربوط است. همانطور که میدانید علاقه مردها بیش از هرچیز به شغلشان است».
به نظر من اینجا مساله تنها بین زن و مرد نیست. عوامل ساده تری می توانند باعث غیر قابل درک شدن یک نفر برای دیگری شود. حتما برایتان پیش آمده که آدم هایی که دارای شخصیت، ترجیحات و هیجان متفاوت با شما هستند را درک نکرده اید و معمولا از آنها فاصله گرفته اید. ما آدم ها گاهی آنقدر با هم متفاوت هستیم که یکدیگر را نمی فهمیم. این تفاوت بین تیپ آدم ها تا حدی طبیعی است. لزوما منحصر به زن و مرد بودن نیست. من برایم راحت نیست که یک اوتیست* را بفهمم. اگر فردی لیبرال باشد معمولا یک آدم محافظه کار را درک نمی کند و بالعکس. اگر نوجوان باشید دیگران را نمی فهمید و دیگران هم شما را نمی فهمند. بزرگ سال دنیای ذهنی کودک را نمی فهمد. یا اکثرا یک آدم مسن تر از خود را درک نمی کنیم...
در بسیاری از موارد این تفاوت به دلیل تفاوت در ساختار ذهنی و مغزی افراداست و ریشه ی آن ممکن است حتی ژنتیکی یا بیولوژیک باشد. تفاوت ها در بین انسان ها (منظورم آن تفاوتی است که به درک نشدن یا سخت شدن شناختن طرف مقابل منجر می شود) به قدری زیاد است که تفاوت بین زن و مرد در برابر آن خیلی عادی جلوه می کند. ما عادت داریم که از افراد متفاوت با خودمان فاصله بگیریم چون تحمل کسی که نتوانی با او همدلی داشته باشی مشکل است. به همین دلیل، اکثرا ارتباط با آدم های مشابه خودمان را انتخاب می کنیم و در نتیجه بسیاری از این تفاوت ها به چشممان نمی آید و آنها را فراموش می کنیم. بحث نورودایورسیتی** به همین مشکلات می پردازد. مثال بارز آن هم نا توانی ما در درک یک فرد مبتلا به اوتیسم* است. فقط فرد اوتیست نیست که ما را نمی فهمد بلکه ما هم آنها را نمی فهمیم. این نفهمیدن ها لزوما باهم فرقی ندارند. بنابراین انسان ها از لحاظ درک ناپذیری نه به دو دسته بلکه دسته های خیلی بیشتری تقسیم می شوند.
تنوع و واریانس موجود بین کل انسان ها شاید بیشتراز تفاوت میان زن و مرد باشد. تفاوت در میان مردان بسیار زیاد است. تفاوت در میان زنان نیز زیاد است. خلاصه این که تفاوت میان زن و مرد، در برابر تنوع بزرگ تری که بین انسان ها وجود دارد چندان خارق العاده و اساسی نیست.
اما مهم این است که این تفاوت ها موجب قطع رابطه و دشمنی نشود(پانویس *** را ببینید). آقای کیارستمی راه حل خوبی در این زمینه ارائه می کند که همان دوست داشتن است (تا موجب جدایی و احیانا ً دشمنی میان دو دسته نشود). در ضمن یک تفاوت رابطه مرد و زن این است که این دو با وجود مشکل در شناخت یکدیگر ترجیح می دهند (یا لازم دارند) باهم باشند. اما همیشه این طور نیست. در برخی فرهنگ ها سعی شده با این حال این دو تا جای ممکن از هم جدا نگهداشته شوند. این نکته اهمیت مطرح شدن نکاتی از این دست را توسط افرادی مثل کیارستمی بیشتر نشان می دهد.
پانویس:
*اوتیسم یا autism = درخود ماندگی
**neurodiversity = تنوع عصبی/نورونی
*** این مساله حتی می تواند یکی از ریسه های مساله ی نژاد پرستی باشد. در مطالعه ای مشخص شده بود که افراد سفید پوست حالات چهره ی افراد سیاه پوست را نمی توانستند به خوبی درک کنند. البته این مساله با آموزش برطرف می شود. (برای جزئیات بیشتر به نیو ساینتیست مراجعه کنید)
سایر منابع برای مطالعه بیشتر