از زمان گذشته، جنگ و بحث و clash (برخورد) بین بوده و ادامه دار که میان فلسفه و عرفان. پس در صحبت از جایگاه عرفان باید دید در برابر چی است. باید زمینه ی این جنگ را باید پشت این بحث ها دید.
(البته عرفان تعدیل کننده ی یک clash دیگر هم هست، که تعدیل کننده ی انواع اکسریمیسم است. اما آن در حیطه این بحث نیست).
بطور مشخص تر، دو مثال مد نظرم است. یکی اونی که میگه «پای استدلالی ن چوبین بود».
و دیگری جریانی است که ازش امام محمد غزالی بیرون اومد.
نتیجه ی هردوی اینها، حذف طرف دیگر بوده، خصوصا چونکه حکومت ها و سیاسیون معمولا طرف یک جبهه را میگرفته اند و به «حذف گرایان» مجال جولان میداده اند در برابر طرف دیگر.
ببخشید اگ %ر واضح نیست. در این استدلال از «حذف گرایی» استفاده کردم که به نطر من یک مفهوم روشن کننده است، و برای توصیح پدیده های تاریخی-فرهنگی مفید خواهد بود.
بهتر است بجای استفاده از مفاهیمی مثل آزادی بیان و احترام به دیگران، و PC، و روایت پرسش ها بر اساس این مفاهیم و ترم ها، سوالات را بر اساس اصطلاحات جدیدی مطرح کرد از جمله «حذف گرایی». (بع عنوان یک گرایش و رفتار). که در یک چارچوب نظری بزرگتر مطرح میشود (GIL).
اما هر حذفی هم بد نیست. حذف، پایه ی محاسبه آست... و دور کردن (برعکس اتصال) ، پایه تمدن است.
پس معکوس هر تقبیحی هم لازم است. اما در جای خود.
در داخل و بیرون دایره.
تمدن و وحش.
سیگنال و نویز.
پریدیکشن و وریبیلیتی.
اینفو و دیسترکشن.
نیرو و زور.