وقتی ادم ها میرن توی مود تحلیل غریزی و اموشنال (مثلا حس دشمنی)، لاجیک و رشنالیتی از در خارج میشه.
این نتیجه پدیده ای است در مغز، با نام آمیگدالا هایجک.
غریزه ی دشمن انگاری، در برابر رشنالیتی قرار میکیرند و رقیب هم میشوند.
مغز ادم نمیتونه رشنال و بالانسد و کم بایاس و علت-معلول ی و لاجیکال (با وزن دهی درست) فکر کنه.
برداشت های غریزی، که بر پایه «غریزه دشمنی» بنا شده و درایو شده باشند، از هیوریستیک های اموشنال هستند که در شرایط تکاملی قدیم در گروههای کوچک کار میکرده اند.
اما در گروههای بزرگ (دهها میلیون) منجر به فاجعه میشه.
مشکل زبان سیاسی غالب و رایج اینه که با این زبان غریزی صحبت میگنند.
در این حالت ذهن، منطق و رشنالیتی و تپازن لازم برای تحلیل درست و نجات بخش، غیر فعال و علیل میشه. و سوار بر موجی از اموشن های جمعی
و herd
میره که موج ساز ها ایجاد کرده اند.
غریزه دشمنی که روشی برای دو قطبی کردن دنیا است، هیوریستیکی است که رشنالیتی را مُسَخر میکند، و اتصال کوتاه میکند. (که دلیلی نوروبیولپژیک دارد).
و دامی است که بطور دترمینیستیک در آن می افتیم. و رفتارمان دترمینیستیک میشود (واکنش دترمینیستیک از پیش تعیین شده به محرک های بیرونی و محیطی به دقت تنظیم و انتخاب شده ای که منجر به پاسخ دترمینیستیک ما میشوند). و در طی هزاره ها، افرادی که ماهر در طراحی اپن دام و موج ها شده اند، بهره برداری میکنند.
نتیجه اینکه بطور مکانیکی کنترل و قابل پیشبینی میشویم در راستای قصد افراد خاصی که نمیشناسیمشون و به سیستمی که جیده اند اگاه نیستیم.
این، برانگیختن نپعی رفتار و فکر توده وار است.
اجوکیشن لازمه برای اگاه شدن مردم، و رهاییشان از بند این نوع هایجک درونی، که قلابی میشه برای کنترل شدن توسط بعضی دیگرانی که به این باگ آگاه شده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر