پنجشنبه، خرداد ۱۷، ۱۴۰۳
نمیدانم چرا کسی متوجه نشده. در مورد فرد موسوم به شیخ بهایی، تمام ادعا های علمی و اختراعات منسوب به او مشکوک هستند، حتی نوعا سبک خاصی دارند. وقتی میری چک میکنی، در همه موارد، افراد دیگری در میان بوده که این فذد افکار عمومی را گول زده و اختراعات افراد دیگر را به اسم خود جا زده. به این شک برده ام که تمام موارد غیر فقهی که منتسب به او است دروغ است و تاکنون شواهدی برای رفع این ادعا نیافته ام. تا وقتی دلایل دیگری پیدا نشه، فرصیه ای که در مورد فرد قائلم (از کودکی با گات فیلینگ شک برده بودم، اما اکنون که منابع بیشتری در دیترسی و ملیکرس هستند)، این خواهد بود که وی فردی شارلاتان بوده. نهایتا فالگیر و غیره. حتی بدتر: کسی که چنین روحیاتی داشته باشه، بعیده که حتی نو آوری در فالگیری داشته باشه. بنابراین حتی در اینکه نوآوری های مربوط به فالگیری و جنگیری اش هم متعلق به خودش باشد، شک دارم.
این ، بیشتر از اینکه بدی یا خوبی «شیخ بهایی» را بگوید، نشان دهنده ی یک فاکتور مبهم در مورد چیزی داغان تر و مشکوک تراز تصور کنونی ما از اون دوران است. دیسفانکشنال بودن سییتم پردازشی اون زمان را میگه. اینکه در یک پرنسه ی افول و سازیری بوده، چه بسا دلیلش در این جیزها است. مثلا بکیش اتریبیوشن چیزها به افراد.
نکنه اصلی قضاوت در مورد یک فردی که در شیارهای تاریخ رها شده نیست. بلکه برایم عجیب است که این پرنسه ی استدلالی و این نوع قضاوت و خوانش تاریخ، در بین افراد فعلی نمیبینم. این پست، بر ضد شیخ بهایی نیست. بلکه انتقاد از افراد زمان حاضر است.
در حقیقت اون حالت دیسفانکشنال، هنوز جاری است. تا وقتی که ته و توی این قضیه در نیامده باشد.
اشتراک در:
پستها (Atom)