من نمی دانم، پس هستم
I don't know! therefore I am
چون نمی دانم پس خیلی هستم <
شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۳
دوشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۳
پرش
دلم نمیخواهد اینکه ترم بعد درس ارائه می دهم کوچکترین تاثیری در نحوه برخورد، رفتار و اعمالم داشته باشد
یزرگترین تنفرم از عادت به محافظه کاریم است
یزرگترین تنفرم از عادت به محافظه کاریم است
یکشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۳
جمعه، تیر ۱۹، ۱۳۸۳
من 1-از همه آدمایی که دیدم خوشم می آید
2-من (فقط) از یک نفر، واقعا بدم می آید
3-گرچه سعی میکنم از همه خوشم بیاد اما از طیف محدودی از آدما خیلی بدم میاد
4-از اونا که از اون طیف محدود بدشون میاد، که دشمن مشترک داریم، بیشتر خوشم میاد
5-من مخالف فلان دیدگاه سیاسی ام
6-بدتر از همه: من طرفدار این جریان یا جبهه سیاسی هستم
7-من از همه دنیا بدم میاد...
جمله 6 فاجعه است! من در کدام مرحله ام؟ عمیقا دوست دارم در مرحله 1 بمانم.
2-من (فقط) از یک نفر، واقعا بدم می آید
3-گرچه سعی میکنم از همه خوشم بیاد اما از طیف محدودی از آدما خیلی بدم میاد
4-از اونا که از اون طیف محدود بدشون میاد، که دشمن مشترک داریم، بیشتر خوشم میاد
5-من مخالف فلان دیدگاه سیاسی ام
6-بدتر از همه: من طرفدار این جریان یا جبهه سیاسی هستم
7-من از همه دنیا بدم میاد...
جمله 6 فاجعه است! من در کدام مرحله ام؟ عمیقا دوست دارم در مرحله 1 بمانم.
دوشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۳
اردو تمام شد
به طرز مسخره ای... رسیدیم. نمیخواستم برسیم هرگز
راننده و مسافران تاکسی خیال کردند آن نوحه روی من تاثیر گذاشته!
یزرگترین تنفرم از محافظه کاریم است
تجربه ای مثل جدیت. مرگ. رهایی. انحطاط و قهقرا و زوال نقاب
ذوب نقاب: کندی صحبت
راننده و مسافران تاکسی خیال کردند آن نوحه روی من تاثیر گذاشته!
یزرگترین تنفرم از محافظه کاریم است
تجربه ای مثل جدیت. مرگ. رهایی. انحطاط و قهقرا و زوال نقاب
ذوب نقاب: کندی صحبت
اشتراک در:
پستها (Atom)