شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۳

دکارت

من نمی دانم، پس هستم
I don't know! therefore I am

چون نمی دانم پس خیلی هستم <

۵ نظر:

Arash گفت...

چون نمیدانی، پس خیلی هستمت!

Unknown گفت...

یه سوال، میدونی که عکس این حرف برقراره با نه؟
یعنی : "من هستم، پس نمی دانم؟"
----
راستی : من نیستم، پس می دانم (منطق عکس شرط)

ناشناس گفت...

بودن يا نبودن ، مساله اين است !!!
آنهائيكه مي دانند نميدانند بيشتر از آنهائيكه نمي دانند كه نمي دانند بيشتر مي دانند و همين يه ذره دانستن يه جورائي بلاي جانشان مي شود ، چراكه حالا مثل معتادها هي مي خواهند بدانند !!!!
به همين خاطر هيچ وقت يه محقق احساس نمي كند كه ديگر بايد بازنشسته شود مگر به قصد ترك اعتياد !

Sohail S. گفت...

جالب شد: ندانستن یک خاصیت است برای هر کسی که هست. او بدلیل حضورش در این دنیا، نمیتواند همه چیز را بداند چون اگر می دانست (به دلیل برهان خلف) دیگر وجود نداشت!
اما در صورت آگاهی از ندانستنش شروع به تلاش برای فهمیدن می کند ولی به آهستگی می فهمد: قرن ها طول می کشد! پس بقول انونیموس بالاییه، تا ابد در تلاش است بداند. این تصویری است که فلسفه هگل می دهد. بچه ها رسدیم بهش: حرکت از سقراط به هگل ختم(؟) شد

Unknown گفت...

سقراط به هگل رسید و بالعکس، ما به خواسته هامون نرسیدیم.
عجب حکمتی بر این دیوانه حکیم حکم فرماست!