یکشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۵

گسیخته

درباره باور:
باور داشتن به چیزی ، و دانستن آن چیز به گونه ای از هم جدا و متفاوت هستند. حتی به سختی در کنار هم قرار می گیرند. باور داشتن معمولا ً نا آگاهانه است.

آگاهی به داشتن یک باور، مرحله ای فراتر از صرفا ً داشتن ِآن باور است.
یک باور، وجود باور یا اطلاع دیگر را در کنارش تحمل نمی کند؛ باور، یکی است.
نوعی باور است که آن را نمی بینیم، اما آن باور، ما را در دست خود دارد.

دانستن یک مفهوم و گزاره، البته به معنی علمی، شامل تصور و امکان ِ خلاف آن گزاره یا مفهوم هم هست.
شک در یک گزاره علمی، ماهیتا ً جزو فهم آن هست؛ یک گزاره علمی، حاوی شک به آن هم هست.
تفکر علمی هم یکی از انواع ممکن برای تفکر است.

دانستن:
این سوال برای من مرتب تکرار میشود: چه موقع میتوانیم بگوییم یک مطلب علمی را فهمیده ایم؟ چه موقع حق داریم بگوییم کتابی را خوانده ایم؟ (نه از نظر ما، بلکه از نظر ناظر بیرونی یا دانای کل). فهمیدن، شاید، ساختاری مثل درام داشته باشد. ساختارهای درام مانند، در مغز و افکار ما زیاد هست (بزودی).

درباره جهل:
جهل، ماهیتا ً ناآگاهانه است و نامرئی. خروجی ِ آن، حماقت است. (ورودی؟ ندارد)

درباره سوال:
سوال ها، program counter های یک کامپیوتر بزرگ و موازی هستند.
سوال، یک جهل رسوا شده است.
متافور محاسبه ...(بزودی)

منطق:
افکار، وقتی در ذهن ما قرار داشته باشند، موجوداتی ارگانیک هستند.
(حتی وقتی در بیرون از آن باشند هم همینطور)
منطق ریاضی، بیش از حد جامد است.
افکار، موجودات نسبتا ً خود مدار(خود مختار)ی هستند.
اما افکار مایع تر از حیوانات هستند(!). مایع حجم ثابت دارد. مایع همیشه در ظرفش قرار دارد.

درباره مدل:
(بزودی)

نتیجه:
نتیجه، یک halt است. (بد)

هیچ نظری موجود نیست: