پنجشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۶

ایلوژن های شبکیه ای

موقع خواب، وقتی دست انسان روی چشماش قرار داره، اشکال و ابر های موهوم و ناواضحی تشکیل می شود که در حال خزیدن و ارتعاش هستند. یادم است که در بچگی مدتی به آنها فکر می کردم و به تجربه آنها مشغول می شدم.
امروز فکر کردم: دقت در اونها می تونه یک شهود نوروساینسی عالی از دینامیک پروسه های درون مغز به آدم بده - حتی تاسف می خورم که چرا بیش از اینها روی آن وقت نگذاشتم و آنها را دسته بندی و طبقه بندی نکردم؟
☼ ظاهرن، انسان بعداز مدتی یاد می گیره که درزندگی روی چه چیزهایی وقت بذاره و چه چیزهایی ارزش این کارو ندارن. این اولویت بندی رو از اجتماع یاد میگیریم ولی لزوما درست نیست (فاجعه این است که آنچه از دیگران القا شده، معمولا غلط از آب در می آید). یکی از علتهایی که این رشته رو دوست دارم اینه که شهود خوبی برای پیشگویی مفید یا غیر مفید بودن یک پدیده (از لحاظ علمی) به آدم میده (این که چه کاری ارزش تحقیق رو داره و چه کاری نداره)
☼ این پدیده اسمش چیه؟
☼ به هرکدام دقت کنی تغییر شکل می دهد و نگاه کردن تو در آن پدیده تاثیر می گذارد(به همین دلیل به واقعی/سودمند بودن ِ پرداختن به آن شک می کنی)
☼ یک لکه استروبوسکوپیک با فرکانس 4 هرتز، و بعد جاری شدن آنها در یک فضای دیستورت شده. کل این الگو هر 4.2 ثانیه تکرار می شود (در بچگی عمرن به ذهنم خطور نمیکرد که این عدد را اندازه بگیرم و اینکه دارای اطلاع-ی باشد)
☼ باجرکت چشم جابجا می شوند، اما امروز حدس زدم که حتی با جابجایی توجه کو ِرت بصری هم جابجا می شد! در حدی که انسان نایقینی می ماند که جهت نگاه را حرکت داده یا نه.
☼ اتفاقات مختلفی در لایه های مختلف در حال رخ دادن است و انسان می تواند یکی را از بقیه انتخاب کرده و به آن توجه کند.
☼ از ن.س. میدانم که چیزهایی که ظاهر می شوند گاهی فقط رنگ، فقط حرکت، فقط نیمسایه و یا اثرهای دیداری دیگر هستند و همین، آنها را متناقض می کند.
☼ برای تماشا، باشد آنها را واقعی ببینی، یعنی آنها را نه به صورت تصور، بلکه به صورت اشیاء بصری واقعی ببینی.
☼ آیا داری اینها را تماشا می کنی؟ یا می سازی؟ مرز بین تماشا و تصور کجاست؟ مکانیزمش چی؟
☼ آیا این پدیده را دیگران هم می بینند؟ اگر هر روز وجود دارد، آیا ما به همین راحتی هرروزه داریم این همه پدیده بیرونی و درونی را نادیده می گیریم و حتی متوجه هم نمی شویم؟ (این جمله دارای لحن نصیحت آمیز و سارکستیک بود ؛)
☼ آیا اینها مربوط به شبکیه هستند؟ یا منشا آنها در کورتکس(قشر) یا جاهای دیگر است؟ اگر در کورتکس است، چرا تخیلات خودم را -جلوی چشم- نمی بینم؟
☼ آیا روش تصویربرداری برای ثبت آنها هست؟ آیا روشی برای القا یا مدولاسیون آنها هست؟ (احتمالا تی.ام.اس، براحتی)
☼ معادل فارسی این کلمات چه باشد: دینامیک، کو ِرت، ماجولیشن، مکانیزم(سازوکار؟)،...

۵ نظر:

Sohail S. گفت...

نام در ویکیپدیا: CEH, Closed eye hallucination

niyoosha گفت...

vaaaaY!

Sohail S. گفت...

Why you say Vay?

Naser گفت...

خیلی جالبه چون یکی دو روز پیش بعد از مدتها چشمهامو که داشتم می مالیدم، این تصاویر توجه ام رو جلب کرد.
فرقش اینه که یه دقیقه هم کمتر بهشون فکر کردم.
بعضی وقتها چشمهامو می بندم و سعی می کنم یه تصویر خیالی رو ببینم. نه این که بهش فکر کنم بلکه ببینم.

Sohail S. گفت...

این مهمه که گفتی: "نه این که بهش فکر کنم بلکه ببینم". فکر می کنم دیدن تصویر خیالی در حالت عادی ممکن نیست. چرا انسان دوست دارد آن را ببیند؟ شاید تنها چون واقعی است (واقعی به نظر می رسد)؟ شاید هم اگر ممکن بود، آدم ها از تلاش سازنده دست بر می داشتند و همه ی روز و شب به واقعی کردن ِ آسان ِ اینها می پرداختند.

اصطلاح phosphene برای تصاویری بکار می رود که با فشار دادن چشم ایجاد می شود.