یکی از عباراتی که جستجو را به این وبلاگ می کشاند "جبر و اختیار" است. در نتیجه باید درباره ی آن بیشتر بنویسم. به چند دلیل:
1-وجود تقاضایی برآورده نشده (که یک دلیل اقتصادی است.)
2-بنابر یادگیری هب، ارتباطی که میسر می شود را باید تقویت کرد (دیدگاه نورونی)
. 2.1-به عبارت دیگر، باید نقاط قوت را قوی تر کرد (دیدگاه آنتونی رابینزی)
. 2.2-نه اینکه یکنواخت (انتروپی توزیع وزن ها بالا برود)
3-جایگاه (نیچ-Niche) خود را می شناسی و به محل مناسب تر ِ آن نزدیک می شوی.(تکاملی)
4-جبرواختیار، در فرهنگ ما و لابلای افکار ِ آدم های ما یک بحث مهم و دارای جایگاه مهم است.(دیدگاه شهود عامه ای؟)
5-توی درس دینی (یا معارف؟) درباره ی جبرواختیار می خوندیم (دیدگاه کنکوری)
6-این موضوع دلخواه و مورد علاقه من است. (دیدگاه شخصی ای)
7-راه حل های غلط زیادی برای آن ارائه می شود. همچنین به مسائل دیگری در فلسفه متصل است.
8-...(همیشه دلایل بیشتری وجود دارند) (دیدگاه خودم-ی)
پ.ن. شبکه های نورونی، دیدگاه اقتصادی(و بازار آزاد)، دیدگاه تکاملی و الگوریتم ژنتیکی، نظریه بازی ها (و انواع رقابت)، نظریه اطلاع، ... موضوعاتی جدا و دارای مرزهای خوش تعریفی هستند که هرکدام به سبک خود شهود(دلیل-دیدگاه-اپروچ-نقطه نظر-نظرگاه-عینک)ی از مساله می دهند. دیدگاه هایشان با هم جمع نمی شود اما فکر میکنم میتوان روزی به یک اتحاد (یونیفیکیشن) بین طرز دیدن های متفاوت آنها رسید.
پ.ن. نیچ (نیش) یا niche را در فارسی چه ترجمه کنیم؟
تلفظ (فارسی شده) اش چیست؟( نیچ یا نیش؟)
یونیفیکیشن به فارسی چی می شود؟
دوشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۷
فلسفه، برای تسکین؟
فکر فلسفی وقتی انجام می شود که دریچه عمل و اقدام بسته باشد.
فلسفه آرامش می دهد(کاذب. مثل مُسَکِن). در نهایت عمل و کرده مهم است.
ظاهرا،
یادگیری حسی(و فکری) از یادگیری حرکتی جدا هستند، در جاهایی جدا و بر الواحی جدا پدید می آیند و به هم منتقل نمی شوند. تجربه حسی و تجربه حرکتی. تصور حسی و تجربه حرکتی (غیر همزمان).
تصور (imagery) حسی و حرکتی از هم جدا هستند (وقتی به لهجه دقت می کنیم، تصور صدای یک کلمه با تصور گفته شدن یک کلمه باهم فرق دارند)
انسان به نحوی ساخته شده که دانسته های حسی اش (و افکارش) بدرد اعمالش نمیخورد یا در اعمالش منعکس نمی شود. مگر اینکه برای یک تصمیم متوقف شده باشد و به فکر فرو رفته باشد. (قابلیت دیگر: می تواند افکار دیگر که از نوع فکری/حسی هستند و مخرب یا مزاحم هستند را احتمالا ً خنثی کند ).
فلسفه مربوط به دنیای حس و فکر است (ورودی) و چندان به کار ِ عمل نمی آید (لااقل نه به این راحتی).
غار=مغز
مُثُل=فُرم
زحمت کشیدن=یادگیری (غیر از آن، اتلاف وقت)
فلسفه آرامش می دهد(کاذب. مثل مُسَکِن). در نهایت عمل و کرده مهم است.
ظاهرا،
یادگیری حسی(و فکری) از یادگیری حرکتی جدا هستند، در جاهایی جدا و بر الواحی جدا پدید می آیند و به هم منتقل نمی شوند. تجربه حسی و تجربه حرکتی. تصور حسی و تجربه حرکتی (غیر همزمان).
تصور (imagery) حسی و حرکتی از هم جدا هستند (وقتی به لهجه دقت می کنیم، تصور صدای یک کلمه با تصور گفته شدن یک کلمه باهم فرق دارند)
انسان به نحوی ساخته شده که دانسته های حسی اش (و افکارش) بدرد اعمالش نمیخورد یا در اعمالش منعکس نمی شود. مگر اینکه برای یک تصمیم متوقف شده باشد و به فکر فرو رفته باشد. (قابلیت دیگر: می تواند افکار دیگر که از نوع فکری/حسی هستند و مخرب یا مزاحم هستند را احتمالا ً خنثی کند ).
فلسفه مربوط به دنیای حس و فکر است (ورودی) و چندان به کار ِ عمل نمی آید (لااقل نه به این راحتی).
غار=مغز
مُثُل=فُرم
زحمت کشیدن=یادگیری (غیر از آن، اتلاف وقت)
اشتراک در:
پستها (Atom)