فکر فلسفی وقتی انجام می شود که دریچه عمل و اقدام بسته باشد.
فلسفه آرامش می دهد(کاذب. مثل مُسَکِن). در نهایت عمل و کرده مهم است.
ظاهرا،
یادگیری حسی(و فکری) از یادگیری حرکتی جدا هستند، در جاهایی جدا و بر الواحی جدا پدید می آیند و به هم منتقل نمی شوند. تجربه حسی و تجربه حرکتی. تصور حسی و تجربه حرکتی (غیر همزمان).
تصور (imagery) حسی و حرکتی از هم جدا هستند (وقتی به لهجه دقت می کنیم، تصور صدای یک کلمه با تصور گفته شدن یک کلمه باهم فرق دارند)
انسان به نحوی ساخته شده که دانسته های حسی اش (و افکارش) بدرد اعمالش نمیخورد یا در اعمالش منعکس نمی شود. مگر اینکه برای یک تصمیم متوقف شده باشد و به فکر فرو رفته باشد. (قابلیت دیگر: می تواند افکار دیگر که از نوع فکری/حسی هستند و مخرب یا مزاحم هستند را احتمالا ً خنثی کند ).
فلسفه مربوط به دنیای حس و فکر است (ورودی) و چندان به کار ِ عمل نمی آید (لااقل نه به این راحتی).
غار=مغز
مُثُل=فُرم
زحمت کشیدن=یادگیری (غیر از آن، اتلاف وقت)
دوشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۷
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
فلسفه یه فایده دیگه هم داشت اگه یادت باشه بعد از شام میشستیم بحث فلسفی میکردیم تا سبکتر که شدیم بعد سفره رو جمع کنیم. اما از شوخی گذشته من نمیدونم انسان چطور اسخته شده اما بارها این رو حس کردم که آوردن یه فکر به عمل حتی در موارد ساده مهندسی هم چقدر سخته چه رسد به فلسفه
راست میگی. توی مهندسی این اصلا راحت نیست. چرا باید جاهای دیگه آسون باشه؟
در بیزینس شاید تبدیل ایده به عمل راحت تر باشه نه؟ با سرمایه میشه آدم ها رو ردیف کرد برای اینکه کاری انجام شود. اینطوریه؟
ارسال یک نظر