مهم نیست ضریب هوشی آدم چقدر باشد. اما مهم این است که فکر کند کمی کمتر است از آنچه هست.
مثلا ً فکرکند که ضریب هوشی اش 115 است درحالی که واقعا ً 126 باشد. (البته من به این نوع عددی کردن ِ ضریب هوشی اعتقاد ندارم اما این مثال را برای بیان مفهوم مورد نظرم بیان می کنم.) به عبارت دیگر اگر کسی خیلی باهوش باشد و آن را بداند، در عمل نسبتا ً ناموفق خواهد بود.
زیرا ادراک ِآی کیو ی زیاد برای یک فرد برای خودش، معمولا ً با افراط در این ادراک همراه است (اصلا در وجود و معنی دار بودن آی کیو شک هست). و احتمالا ً موجب کاهش تلاش می شود. ظاهرا ً این نوع دانستن (به عبارت بهتر: ادراک)، تعیین کننده ی میزان تلاش فرد است (نوعی تقلا یا حس رقابت یا سایر مولفه های منجر به یادگیری - که فرد تا مجبور نباشد آنها را انجام نمیدهد زیرا به نوعی درد آور و رنج آور هستند - شاید یکی از سخت ترین درد ها به زیر سوال بردن خود است - از آن نوعی کع منجر به یادگیری می شود). این ممکن است توضیحی برای پدیده ی آدم های باهوش ِ ناموفق مثل کریستوفر لنگن باشد.
مشاهدات: 1-Christopher Langan و 2-خیلی از آدم هایی که در مورد هوش خودشان غر میزنند را موفق دیدم. 3-افت کارایی نوابغ بعد از موفقیت بزرگ شان
نقل قول از Hippocrates, c. 400BC :
Αrs longa, vita brevis, occasio praeceps, experimentum periculosum, iudicium difficile
ترجمه:"Life is short, [the] craft long, opportunity fleeting, experiment treacherous, judgment difficult."
البته میدانیم که کانفیدنس ِ کم هم مخرب است. اما منظور من در اینجا اعتماد کسی به مقدار عددی هوش خود (به معنای سنتی ِ ضریب آی کیو) است و در نه معنای مصطلح کانفیدنس (کانفیدنس اجتماعی).
اصولا ً کارایی یک سیستم موقعی حداکثر است که کانفیدنس آن با تواناییش (ظرفیتش) متناسب باشد.
این سیستم میتواند یک وسیله، ابزار یا یک ماشین (یک شبکه عصبی یا یک ساپرت-وکتور-ماشین) باشد. یا انسان باشد: یک مدیر (یک انسان مسوول، یک دیکتاتور). یک توسعه برای مفهوم کانفیدنس میتواند برای ماشین ها (و حتی گزاره های ریاضی) توسعه یابد که بعدا ً نظرم را درباره اش مینویسم.
*(یعنی یک فکر آنی ِ حاصل از یک مشاهده است، برای به بحث گذاشتن، و نه یک تئوری یا بخشی از آن)
۲ نظر:
اتفاقن خیلی باحال بود و حسابی
پس پاکش نکنم؟
ارسال یک نظر