دوشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۷

inputs

آیا ذهن همه چیزش کپی است؟ آیا همه محتوای جاری و تشکیل دهنده ی یک ذهن صرفا ً نسخه برداری است؟

هر تصویری در ذهن من، کپی تصویری است که دیده ام. یعنی از بیرون آمده.
ایده هایی که در سر می پرورانم و از خود میدانم، از جایی از بیرون از من آمده اند.
تمام خاطره ها، ملودی ها، کلمات، ایده ها،
رنگ ها
چیزهایی که می خواهم هم همینطور.
خواسته ها و آرزو هام تقلیدی هستند.
رویا هایی که می بینم، تصویر ِ آنچه دیده ام هستند.
همه ورودی هستند. وارده هستند.
هر چیزی که من می گویم یا بگویم تقلیدی است.

همه ترکیبات و توالی های کلماتم. همه اصطلاحاتی که بکار می برم. همه ی طرز بیان هایم برای بیان موافقت یا مخالفت.
همه چیزهایی است که شبیه شان را خوانده یا شنیده ام.

حتما ً برای شما هم پیش اومده: متوجه می شوم که مدتی است که یک موسیقی در سرم پخش می شود. مثل ضبط صوت است. زود یکنواخت و ملال آور می شود. مثل وسواس است. فرار میکند از متفاوت بودن.

همه اینها از حافظه می آیند. خاطره اند. خلاقیتی وجود ندارد. حتی اگر این نکته یادمان رفته باشد و خیال کنیم چیزی که در ذهن داریم از خودمان است. اما وقتی بیشتر به آن فکر کنیم متوجه می شویم که غیر مستقیم از جایی کسبش کرده ایم. همیشه بعداز مدتی می فهمیم سرنخ فلان ایده مان کجا بوده.

آیا خلاقیت ممکن است؟

آیا اصلا ً چیزی از خودم دارم؟ بخشی از وجودم هست که اصالت دشته باشد؟

همه رو از همین دور و بر پیدا کرده ام.
ممکن است محتوای ذهنی کسی در مقایسه با دیگران از منابع یا مراجع ِ بهتری باشد. اما آن را وارد کرده و نساخته. این وابسته و محتوم بودن، ربطی به شخصیت او یا سطح درک و سوادش ندارد.
بنا به شخصیتم ممکن است انتخاب و سلیقه ای صورت گیرد (و نه خلق) برای اینکه کدام یک از ایده ها و تصویر را بیشتر نگه دارم یا بیشتر به کار ببرم. یک سیستم ارزش گذاری. این، سبک ِ محتوای درون من را تعیین می کند. باید چیزی از قبل آن بیرون باشد که من آن را ارزش گذاری کنم. مثل کالایی که باید در فروشگاه باشد تا به این فکر بیفتم که آن را بخرم.

بخشی که من ساخته ام ناچیز است. یا ناچیز از آب در می آید.

اما پس این همه چیز ها که می آیند در کجا ساخته می شوند؟
کمیاب است. وقتی یک قلمرو جدید پیدا می شود همگان به آن هجوم می آورند. و به اصطلاح مُد می شود.

سالها تلاش لازم است تا کمی --لحظه ای-- از این تکرار بیرون آمدن. شدنی است اما مشکل است.
به نظر می آید ارائه اطلاعات جدید ملزومات سخت گیرانه ای دارد.
یک عامل/داور بیرونی می خواهد. یک پروسه داوری برای بررسی صحت (و نیز برای اصالت؟).

گاهی هم مجبور میشویم به انجام این خلق. با پروسه هایی مثل: بازی. انتخاب. حل مساله. تصادف. کنار هم قرار گرفتن ِ تصادفی. آرایش جدید بین چیزهایی که خودشان جدید نبودند. تشکیل مولکول از اتم های معمولی. اجبار. نیاز. مجبور شدن توسط عاملی بیرونی (باز هم نهایتا ً منشاءش بیرون خواهد بود!). پی بردن به یک نیاز جدید. طبیعت (طبیعت منبع همه اطلاعات است). آزمایش. فیدبک از بیرون. رقابت. نیاز. بعد: کشف نیاز جدید. که بعد از رفع نیاز قبلی خودش را نشان می دهد.

این متن یک حسرت نیست. یک آگاهی است برای اینکه به خود مغرور نشوم و بدانم که یک ایده ی اصیل چه نایاب و گرانبها ست.

خیلی از جنبه های این موضوع است که در این دید (بررسی ورودی ها) به چشم نمی آید. مثلا: یک روش تضمین شده برای خلاقیت وجود دارد. و آن: ده سال از عمر را وقف ِ یک موضوع کردن است (بعلاوه ی زنده نگه داشتن تمایل به نوآوری). مدت ها در معرض آن نوع "اطلاعات" بودن. با آن یکی شدن! همواره وارد کردن. یونانیها عقیده داشتند که اگر به چیزی می خواهی دست یابی باید محیط اطرافت را پر از آن کنی، آنوقت پُر از آن میشوی. آن می شوی.

۱ نظر:

علی فتح‌اللهی گفت...

نمیدونم البته به نظر درست میاد