شنبه، دی ۰۱، ۱۳۹۷

مفاهیم آشنا از خلال زبانی آشنا. و زبانی اشنا که بیگانه حرف میزند.


از خلال زبانی نا آشنا، مفاهیمی آشنا و روشن می‌آید.
از لاباای زبانی آشنا، ففط مفاهیمی کهنه و بیگانه می و از اعصار آید، روایت مداوم از باستان.

از اعماق می آید هر جمله ای به زبانهای باستانی ما.

در خلال زبانی نا آشنا، مفاهیمی بس آشنا و جدید می آید. مفاهیمش اشنا اند. روشن هستند. و سفید. آنها را میخواهم. مرا از باستانی بودن خود می‌رهد. تازه می‌دمد. با زبانی باستانی. و مواج.
غیر آشنا. اما در خلال ان مفاهیمی اشنا میبینم.

در زبانی آشنا، مفاهیمی کهنه و نا آشنا و غیر خودی می آید.
مفاهیمی بیگانه. از نوع فراموشی. ساکت تا کنون خود را کشانده. مثل زن کولی بالای جویبار با لهجه ای که حرفش قابل فهم نیست.
با زبانی آشنا،
مفاهیمی بیگانه و بوی باستان و اهرام مصر میدهد.

شاید هیچگاه دنیا جای آشنا یی نخواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست: