نظراتی در بحثی در مورد تعریف نقد و چگونکی آن:
(این پست نخراشیده و کامپوز نشده است. صرفا برای ثبت است. فور د رکورد)
در حاشیه، این بیادم اومد:
شاید مفهوم دیکانستراکشن هم خوب باشه. برخلاف تصور رایج، دیکانستراکشن به معنی تخریب نیست. اتفتقا چیزهایی را دیکانستراکشن میکنند که براسون مهمند و بهش علاقه دارند. معناش یک جوری مثل اینه که موتور ماشین را باز کنی، تمام پیچ و مهره هاش رو باز کنی، و از اول ببندی. یک جوری در اوردن فاکتورها و عوامل زیاد در یک ساختار و پدیده است، و احتمالا عوامل بیشمار داخل یک پدیده. مثلا همه چرخ دنده های یک ساعت. یا همه اجزای یک موتور. اونوقت است که ساختار علی اش را فهمیده ایم. بجای اینکه یکی دو عامل/فاکتور/علت رو ازش ببینیم و ساده سازی کنیم.
اما این سخت میشه و کمی دور از بحث نقد میشه.
نقد:
به نظرم شاید بهترین و اصیل ترین نمونه ها در بحث نقد، سقراط است. شاید اکر یک چیز کافی باشه، خوندن دیالوگ های اولیه سقراط است. اون به نظر من یک جورایی اصیل ترین روش نقد رو انجام میده.
موافقم که کارهای کورکورانه ای مثل دور ریختن چیزها و تخریبشون، و حذفشون، ضرری میزنه که سالها نمیفهمیم از کجا ضربه خورده ایم.
مثلا در مواجهه با پدیده های سنتی.
چون هر چیزی که این همه سال دوام داشته و باقی مانده، «فانکشن» و «کارکرد»ی داره. اگر یک ساعت را باز کردی و بستی، یا موتور ماشین را باز کردی و بستی، و یک پیچ اضافه اومد (یا یک چرخ دنده اضافه اومد)، میدونی جایی خرابکاری کرده ای. چون در بستن مجددش، اون را حذف کرده ای. و باید منتظر اتفاقی بد باشی.
نمیگم نباید تغییر داد، اما تغییر واقعی، هیچوقت حذف نیست.
در دیالوگی، که در پاسخ به این سوال من بود طی کامنتی در پستی
:
معنی کلمه ی انتقاد در اینجا حساس میشه، چون همه چیز به کلمه ی انتقاد رسید. اما خب بستگی دارد اون انتقاد را چگونه تعریف کنید. ادمها ی مختلف، به چیزهای مختلفی میگن انتقاد. معنی انتقادی که میگویید چیه؟ یعنی با جه روشی؟ متد پیشنهادی تان چگونه است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر