شنبه، فروردین ۱۳، ۱۴۰۱

خرد و درد

خرد و درد درد، کاهنده ی خرد است درد مزمن، میتپاند حس (فیلینگ) نشود. اما خرد را میکاهد. اصل نکته همین بود. ادامه ی این متن جدی نیست و بازی فکری است. درد، مثل اصطکاک است برای «حالت» ها در مکانیک کلاسیک. فرسودن و اتلاف اطلاعات و انرژی است. پراکندن آنها. ورود درد به معادله خرد میتواند در ورود، ایجاد، حس کردن، ... درد باشد. اما همه ی اینها کاهنده ی خرد نیستند. در حقیقت درد وجود دارد در دست و پای ما. مساله این است که چه کنیم کاهنده ی خرد نشود، یا کمتر چنین باشد. آنها را جدا کنیم. اما دردی که خود فرد حس کند. درد ی که در دیکری حس کنی، این خاصیت اصطکاک برای خرد را ندارد. دردی که در فرد حس شود، تجربه درد در دو جا وقوع میتبد: سیستم لیمبیک و کورتکس (طبق تقسیم بندی خودم، که تمایزش با سایر ورژن های این باید واضحتر ترسیم شود). درد خود در لیمبیک است و درد دیگری در کورتکس. غیر از این دوگانه، شق سومی هم هست: که موقعی و ما به ازای/کوریلیت درد در بدن است: همان آسیب واقعی (آن را هم میتپان در مرد آسیب زن و بدن، بیشتر شکافت و بخش هایی برایشدر نظر گرفت. پاتوژن، سیستم ایمنی، خود بدن و فیبرهای «سی» و «آ»، التهاب (مفهومی مبهم اما مرمزی)، دخالت های پاتپژن در بدن و اعصاب، دخالت های بدن و دفاعش در موقعیت، و غیره. شی و ابجکت آسیب اما متاسفانه هنوز قابل تعریف نیست. کتاب کندل این نکته درخشان را گوشزد میکنه. که البته احتمالا از سنت فلسفه آمده). اگر حس نشود ولی در تن وجود داشته باشد، شاید اثر منفی آب بر کورتکس (و خرد) بیشتر باشد. یعنی ناخوداگاه بودنش بدتر از خوداگاه بودنش است. دردی که از دیگری حس میشود معمولا خوداگاه است، و در کورتکس. ایجاد درد، در حالت سایکوپاتی انسانی، رابطه اش با کم کردن خرد چیست؟ این نظر و ایده، اکر بخپاهد جدی باشد، باید فکری برای این موقعیتذهم بکند. چرا که موجودیتی بیرون/جدا از افراد برای فرد و خرد را برای تبیین/بیانش بکار برده است / اختیار کرده است (پزیشنش این است). درد و رنج (سافرینگ) هم رابطه پیچیده ای دارند، که خارج از این بحث است و باید یافته های علم مشخصی که در این زمینه وجود دارند بررسی شوند. رنج و درد، رابطه دارند با دو نوع امپاتی لیمبیک در برابر کورتکسی (که ایده ای اخیر است). شاید روزی در کنار اصل مشاهده ای (در برابر تجویزی) ی کانسرویشن/پرسوریشن درد (سال ۲۰۰۷؟) قرار بگیرند. و رابطه شان با اسکلیشن (سوپرا-پرسوریشن) مشخص شود. و باک ها و اینکنسیستنسی هایی که در این زمینه وجود داره را فکر کنم. البته اینها فکر های جدی ای نیستند. اما تجربه نشان داده که این بازی های فکری (شانسش /بالقوه اش هست که) گاهی منجر به تصویر های صاف و پوست کنده ای میشوند که آنوقت نمیشود جدیشان نگرفت. حاشیه های بی ربط و رقیق و کم مایه بگذریم. اما بیان اصلی و زبانی، به تقارن لفظی بین درد و خرد ، به نظر در خور نوشتن آمد. از این متن راضی نیستم اما مثل بقیه مطالب، زیبایی و استواری کلام و بیان برای من پشیزی ارزش ندارد. و یکی از نقاط عصیان/سرکشی در نظر گرفته ام. این فقط دعوتی است به در نظر گرفتن رابطه ی بین این دو، خصوصا در مقیاس تاریخی، و نیز طی عمر افراد (در مقیاس دولوپمنتال)

هیچ نظری موجود نیست: