جمعه، اردیبهشت ۰۹، ۱۴۰۱

دریف در دایره های قرمز، چرخه های رگولیشن

کامنت من بر این مقاله ساینتیفیک امریکن: ارسالی از م.ش: https://www.scientificamerican.com/article/the-dark-side-of-collaboration/ یادداشت (کامنتاری): بسیار جالب بود. به نطرم این رفتار جمعی انسان برای همه ی جمع های انسانی برقرار است. و خصوصا در محیطهای حرفه ای/شغلی. به نظرم پدیده اش مقداری شبیه آزمایش استنفورد است. به نظرم تا وقتی نظارت بیرونی (قانون و governance و audit و اینجور چیزها) نباشه که جریمه ای قانونی براش وضع کنه، راهی برایش نیست. یعنی فشاری از بیرون گروه لارم است (تا خدی شبیه فشار تکاملی). البته همونطور که این مقاله پیشنهاد میکنه، بعد از این قانون، عواقب جریمه ای اش باید برای افراد شرح داده بشه در یک سری «آموزش» کاری در شرکت، گروه، غیره. اما همین کار تا فشار نهادهای ناظر، یا نظارت سازمان های دولتی، قضایی، نظارتی، … با امکان واقعی جریمه های واقعی (با ضمانت اجرایی) وجود نداشته باشه، این اصلاح عملا بوجود نمیاد. در محیط های کاری corporate ، عملا این گونه دوره های آموزش ها را پیاده کرده اند. کمی شبیه تکامل است که در اون gene drift بوجود میاد اگر فشار تکاملی (فشار انتخاب و بقا) مداوم وجود نداشته باشه. در مقاله هم شبیه این را گفته: گفته که نشان داده اند این تخلفات و عدم صداقت ها escalate میشن (بالا میگیرند) . مقاله بدرستی تجویز کرده که باید از مراحل اولیه جلوش گرفته بشه. عنوان و صورتبندی خوبی مطرح کرده اند. احتمالا بطور کلی خاصیت کولبوریشن انسانی است. اما توصیه ی آخرش (که کافیه بدونند بعث چه آسیبی در بیرون میشه)، حدس نویسنده است. خودش هم از کلمه perhaps استفاده کرده. کمتر میشه یا سرعت escalationش (بالا گرفتن ها) کمتر میشه، اما جلوش گرفته نمیشه. به نظر من تنها فشار بیرونی (مثل وجود جریمه penalise) میتونه بطور واقعی مانع این قضیه بشه. رگولیت ش کنه. و خط قرمزی براش بوجود بیاره. البته افراد و شرکت ها هم بطور طبیعی دنبال راه های در رو و دور زدن قانونها و loophole هم خواهند گشت. اما در نهایت، میشه امیدوار بود که در رقابت بلند مدت بین «قانون» (رگولیتورها) با شرکت ها (یا انسانها)، سیستم احتمالا بیتونه به تعادل مفیدی برسه (نش؟). (اما این هم خودش یک فرضیه است. احتمال این هم هست که این کافی نباشه و بقول نگرش چپ، این ایراد در ذات خاصیت رقابتی کپیتالیسم باشه. به هر حال هر دو حالت بصورت فرضیه و هایپوتز قابل طرح هستند، ولی در نهایت راه حل ها هستند که مهمند). بعد از رخ دادن این ماجرای deaselgate توصیف شده در مقاله، حتما قوانینی تصویب شده. و در تبع آن، کشورهای مختلف درگیر روابط تجاری، دپر خم جمع شده، و همدیگر را بهش متعهد کرده اند (از طریق وضع جریمه های قانونی). تا از این به بعد جلوی اشتباههای بعدی گرفته شود. یعنی لازمه اش اینست که خطوط قرمزی رسم شوند. اما در جایی مثل ایران، چنین کاری انجام نمیشه. چون لازمه اش اصلا تشخیص این آسیب است. حالا تا بعدش تحلیل دلایلش انجام بشه. و بعد لازمه قوانینی تصویب بشه. و بعد هم اون قوانین ضمانت اجرایی داشته باشند. زنحیره ای از چندین مرحله لازم است و گروههای مختلفی باید کارشان را درست انجام دهند تا این زنجیره کامل شود. یکیشان هم نشود، بی فایده خواهد بود، و اون چرخه ی drift و escalation ادامه خواهد داشت. بدیش اینه که گاهی هیچکدام از این مراحل بطور کامل انجام نمیشه، خطوط قرمز و regulation ها عملا بوجود نمی آیند. برای کنترل هر جیزی حلقه فیدبکی در بیرونش لازم است. جریمه نمی‌کنیم. خطوط قرمز هی بیشتر رد میشوند توسط گروههای مختلف همکاری کننده (از دولت تا شرکت ها، از مردم تا نهادها). این رد کردن مرز های قرمز یکی بعد از دیگری، قبحشون میریزه. در امور و زمینه های مختلف. تا جامعه کم کم از هم پاشیده بشه.

هیچ نظری موجود نیست: