پنجشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۳

مهارت پیداکردن bug، در برنامه نویسی، درست مثل
مثل روانکاوی فروید است.
خودت نمیتونی باگ های (برنامه) خودت رو پیدا کنی. اما هرکس دیگری در بیرون تو، ممکنه بتونه باگهایت را برایت کشف کند. (حتی اگه برنامه نویسیش ضعیف تری باشد. دلیل جالبی هم دارد. اگر گفتید چرا؟)

(همچنین: دیباگینگ، یک کار پوزیتیویستی است. یکی نیست بگه آخه کارپوزیتیویستی دیگه چیه)

سه‌شنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۳

این چند روز، اینقدر کشف های مختلف کردم که اگر هر کدام را بنویسم توهینی به بقیه شان خواهد بود.
پس سکوت کرده ام. آخ چه سخت است ایده هایی که گفته نشوند.
شاید هم آن ها مهم نباشند اما برای من که مفید هستند. البته وارد کردن آنها توی وبلاگ است که سخت و وقت گیر است.

سه‌شنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۳

منظورم این بود که غیر قابل کنترل شده ام.
خودم نمی توانم خودم و کارهایم را handle و manageکنم.
زیاد جالب نیست نه؟ پس چرا اینجا نوشتمش؟ چون تشبیه به exception جالب بود.
همیشه برای من اینطوری try بوده :((

دوشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۳

یک exception هستم و باید handle شوم.

یک شیء از نوع exception هستم
کمک، یکی بیاد منو handle کنه!!

زندگی از اول در try بود و هنوز هم try مانده.
بلوکی که catchش جا افتاده! . یکی بیاد catchم کنه!
dignity is typed

مثلا بقول علی کاویانی: بعضی چیزها ممکنه قبحشون برای آدم ریخته باشه و بعضی چیزها هنوز نه.

جمعه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۳

خوابیدن، مثل ماندن در یخچال است و بیدار ماندن، مثل دمای اتاق.
در آرامش یخچال، لجن های مرداب ته نشین و بستنیش سفت می شود. و دوباره قابل استفاده می شود.
زندگی: فقط مواظب باشی بستنی های بالا با اون پایینی ها قاطی نشود.

مکانیزم بیداری:
وقتی بیدار می مانیم، در بیخوابی دمای اتاق، این دو تا قاطی می شوند.
خوابیدن، موجب جدایی این دو از هم، و موجب پایداری سیستم می شود.
اصلا این مدل برای و دراثر بیخوابی نازل شده بود.

یک بستنی که میخواهد پایدار بماند، نصف اوقاتش را باید در بخچال به منجمد شدن بگذراند. تا دفعه بعدی که دوباره در سودمندیش بتواند آنتروپی ایجاد کند. البته تا هزار سال که نمی توان یک بستنی را از فریزر در آورد و بازهم توی یخچال برگردوند. این بود دیالکتیک حاکم بر مساله بی خوابی.

البته بستنیت روحی و جسمی قصه شون جداست.

پنجشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۳

دانشگاه شریف، دانشکده ریاضیش، بزودی مرکز جهان می شود.