یک مساله ی مشکل یا لاینحل را در نظر بگیرید (مثلاً یک بیماری یا پدیده ناهنجار اجتماعی و غیره). قبلاً می گفتم: "هر" مساله ای راه حلی دارد. و کافیست آن (راه حل) را کشف کرد و اِعمال کرد. اما کشف آن راحت نیست. اکنون نظر و motoی جدید به این صورت است: هر مساله ای راه حلی دارد، و آن راه حل در جایی در دنیا بر کسی معلوم است و در هر لحظه لااقل یک نفر در دنیا هست که آن راه حل را بداند. گاهی برای حل مساله مان باید بگردیم آن یک نفر را پیدا کنیم. همه چیز را همه کس واقعاً داند (یعنی همه اطلاعات و همه چیز بین مردم پخش و توزیع شده). فقط وصل شدن به آدم مربوطه مطرح است. این قابل توجه خودم باشد خصوصا ً از این جهت که از دیگران کمتر کمک می گرفتم.
شعر بینام پل
۴ سال قبل
۲ نظر:
شاید اگر این قید زمان رو از روش برداری بهتر بشه یعنی نگیم در هر لحظه دست کم یک نفر هست بگیم در طول زمان کسی در جایی این راه حل را می داند خیلی به این مطلبت فکر کردم دلیل اینکه کامنت نذاشته بودم تا حالا این بود که میدونستم با یه چیزیش مشکل دارم اما نمیدونستم با کجاش با این حال که حل مسئله یکی از جذاب ترین موضوع هاست برای من
سلام سهیل جان
این چیزی هست که توی فیس بوک فرستادم برات و حالا همیجنا می ذارمش:
به نظرت این بند دوم رو نباید کمی به نفع همان "آگاهی به مثابه یک عمل جمعی" تغییرش داد؟
یعنی اینکه معلوم نیست که حتا یک نفر هم وجود داشته باشه که از راه حل خبر داشته باشه. چه بسا وجود مساله و راه حل دو وضعیت همزمان نباشند یعنی لازم باشه که اگه مساله ای هست، مطرح بشه، به بحث گذاشته بشه و تازه شاید بعد از صورت بندی های دوباره ی همون مساله راه حل یا راه حل ها توی یک محیط دموکراتیک و بحث و جدلی پیدا بشه.
می دونی منظورم چیه؟ اینکه وظیفه ی ما به عنوان کسانی که دنبال راه حل یه مساله می گردیم به جای حل مساله و فراهم کردن شرایط حل مساله، این باشه که دنبال حکیمی بگردیم که از سر اون معما با خبر باشه،
به نظرم چندان درست نیست.
نظرت چیه؟
ارسال یک نظر