سه‌شنبه، شهریور ۲۹، ۱۴۰۱

بنده ی دادگر بودن

«بنده ی او می‌شوم که قاضی خوبی باشد» که دادگستر و عادل در حق باشد. بالانس و موازنه ی حسابرسی را رعایت کند. مالی، حقوقی، جانی، قانونی، قابل پیش بینی، حساب کتاب. تا این حد حیاتی است. انسان تپقع کمی دارد. فقط این را میخپاهم. قوای دیکر چندان مهم نیستند. اما قاضی عادل، نه تنها باهاش مشکلی ندارم، بلکه زیر قدرتش میروم. (متاسفانه منحر شد که شاه، قاضی باشد. جرا که این ابزاری، نه فقط برای اداره، بلکه اقنا ملت برای پذیرش حکمرانی اش شد). تا اینکه بعدا به نوع ارزانترش منجر شد. وعده ی عدالت در جایی دیگری. این وجه، فریبنده ترین و کلیدی ترین است برای پیوستن ملت. کامپلینگ است. «کافی» است. مهم ترین نیاز انسان است. گفتمان داد بجای امنیت. این به معنای اقتصاد هم هست. و حالت خاصی از بالانس ج.ی.ل هم هست. حساب کتاب. حسابرسی. حسابداری. حسابدار. حسابرس. ورژن قبلی: (انسان ها میگویند) بنده و مطیع او هستم که عدالت و داد را بر آورده کند. عملا: بنده ی او هستم که وعده ی عدالت حقوقی میدهد. و حساب و کتاب. شاید قدرت فراگیر در مصر پدید آمده. و در خاور میانه، عنصر حق و قانون و عدالت به آن اضافه شده. البته نوع اولیه و ابتدایی آن: که پیشرو در زمان خودش بوده. و اکنون قدیمی ترین است. تز و آنتی تز قدرت (سلطه)، و عدالت و داد. داد کلمه ی کوتاهی است. چون محوری است. درضمن، داد، عنصر اصلی بوده. شاید در زمان مغان متاخر (ساسانیان) وعده ی عدالت و حساب و کتاب بوده. ولی در عمل این وعده محقق نشده. از خود بیگانگی و عدم قبول بطور ساکن وجود داشته. مثل امروز. جریان دیگری که وعده ی داد و حساب و متاب دقیق داد، قبول شد. (احتمالا فکر میکردند اینها هم قوم دیگری هستند مثل بقه در اطراف). در زیر سلطه ی قدرت بودن قابل تحمل است تا وقتی که عدالت بدهد. اونوقت مردم با کمال میل قبول میکنند. و متعلق میشوند. نوعی کر** است، ولی لین** تر. اما متاسفانه متوجه نیستند که از ملزومات دقت موعود در خسابرسی، کانسیستنسی** هم هست. (باز خلا کلمه). تقدس و اسپیریچوالیتی میرسد. نوعی از اون که موجب (کانتریبوت کننده در) مالکیت (در سمت ملک واقع شدن) است. اما نوع سکولارش هم هست. کاراکتر دادگر. کالای اصلی اش دادگریست. (حتی دنیای بعدی هم حالتی از دادگری است). به تمدن تمکین کردن. حتی شاید هر نوع سرکشی، نتیجه ی آن است. بجای تمکین به قاضی، بهتره بگم تمکین به اکولیبریومی که قاضی پدید می‌آورد - اگر آورد. همه ی اینها در رفلکس داد است. موتورش آن است. عجیب است که تحقیقات در این زمینه زیاد نمیبینم. همه به سمت اخلاق، و جدا شدن از سود شخصی است. البته اون معیاری برای اندازه کیری اوپریشنالش میتواند باشد. اما خود پدیده، ربطی به آلتروئیسم ندارد. بلکه اتفاقا به سود و نفع شخصی (معمولا شخصی ولی نه فقط شهصی. ولی به عر حال نفع و سود. توجه: تغییر کفتمان از شهص و جمع، به نفع و غیر نفع: اخلاق/ویرچو در برابر نفع است. گفتمان/روایت/کنتراست ی که شاید از هگل یاد کرفتم). ** کر=care ** لین=lean ** consistency

هیچ نظری موجود نیست: