یک روز احساس کردم اینها به هم ربط دارد:
از لحاظ روحیه: وسواس ِ دست نزدن به چیزی برای خراب کاری نکردن (لمس نکردن)
از لحاظ برنامه نویسی: وسواس تغییر ندادن کد و حفظ کد
فیزیک: تمایل به رعایت "برگشت پذیری" در اعمال. یعنی فقط تغییراتی را اعمال می کند که بتوان آنها را برگرداند.
نوعی رعایت وسواسی ِ اصل برگشت پذیری.
وقتی چیزی ایجاد می شود دوست داریم از میانش نبریم
وقتی چیزی می سازیم پس حفظش می کنیم.
اما جا میگیرد
کم کم "جا" ها پر از چیزهایی می شود که مطمئن نیستیم چرا نگه شان داشته ایم
مثل بعضی ها که عادت دارند آشغالها را نگه دارند. این نوعی عادت رفتاری است. البته خانه تکانی هم نوعی رسم و آیین رفتاری است
مغز: هیپوکامپوس. فضا و مکان، فنگ شویی.
از لحاظ روحیه ی فرهنگی-تاریخی: ریجیدیتی
و تلاش فعال در حفظ گذشته
و وسواس برای نابود نکردن گذشته
از لحاظ تاریخی: ترس از نابودی گذشته بخاطر تجربه ی از دست رفتن گذشته
جامعه: ارزش دادن به هر چیزی که زمان بر آن بیشتر رسوب کرده
سنت گرایی؟ حفظ میراث گذشته؟
آیا اینها منجر به یک جامعه سرد نمی شود؟ (توضیح: مقوله جوامع سرد و گرم نوعی تقسیم بندی از یک مردم شناس به نام کلود لوی-استروس است))
کاراکتر: یک پیر مرد محتاط و دارای وسواس در مورد هر تغییر و دست کاری
منجر می شود به حذف هر گونه دینامیک بالیستیک و تنها وجود سینتیک و استاتیک. (این از لحاظ مهندسی بود)
از دید فیزیک دبیرستانی: اصطکاک.
از لحاظ نورولوژی: ریجیدیتی.
وجود حالت و تحول آن و نه سرعت و شتاب
کامپیوتر: یک هارد خراب شده که اطلاعات یک سال یک نفر در آن ناگهان نیست شده
مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد.
از تغییر و هر چیزی که حفظ نکند یک میراثی را.
هر کسی که کارهایی که کرده و کاردستی هایی که ساخته افتخار میکند.
آثار هنری، معماری، صنایع دستی.
چه هنرمند باشد و چه برنامه نویس باشد.
چه کم کار کرده باشد چه زیاد. چه آماتور و چه حرفه ای.
دوست دارد از آنها یاد کند و اگر خراب شدند با پریشانی می خواهد جلوی فرسودگی آنها را بگیرد.
مثل حافظه اش و خاطراتش.
اما وقتی هر روز طوفان شن بیاید این کار سخت می شود.
و شب و روز پیرمرد را بر او حرام می کند
آیا داستانی که در یک جامعه سرد رخ می دهد این است؟
تمرین: (برای خودم) یک انشاء بر اساس این مشاهده پراکنده بنویسید.
شعر بینام پل
۴ سال قبل
۲ نظر:
جالب بود این "تمایل به برگشت پذیری". من خودم شخصا دارم چنین چیزی توی ذهنم. تا دیوار بهتری پیدا نکردم دوست ندارم دیوار خرابه ای رو که بهش تکیه دادم خراب کنم.
فقط بعضی وقت ها کارهایی که ما انجام می دیم برای لمس نکردن، خراب کاری نکردن و حفظ برگشت پذیری چندان هم منفعانه و سرد نیست. یعنی حاضریم همه چیز رو به هم بریزیم و خراب کنیم ولی دستی به کدمون نبریم.
منظورت منفعلانه بود؟ درسته. ولی همین آدمی که توصیف کردم اگر کسی بخاد کارهایی که انجام داده رو عوض کنه یا خراب کنه (به کدش دست بزنه) همه چیز رو به هم میریزه. یعنی مخالف تغییره چه توسط خودش و چه توسط بقیه. اما گاهی به هر حال کاری انجام میده ولی بعد به سختی حفظش میکنه. (برگشت پذیری رو حفظ می کنه ولی همیچ وقت استفاده نمی کنه و چیزی رو به حالت اولیه بر نمی گردونه)
منظورم از جامعه سرد اشاره به نظریه ای است که جوامع رو به سرد و گرم تقسیم میکنه.
ارسال یک نظر