سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۸

در ادامه پست قبلی:

فرض کنیم روی یک میز بیلیارد توپ Α با توپ Β برخورد کند و آن را به داخل سوراخ بیندازد، ولی هیچکدام با توپ ثابت C برخورد نکنند.
در این صورت تعریف میکنیم که توپ Α باعث حرکت Β شده ولی توپ C باعث حرکت Α نشده است.
به نظر می آید "باعث شدن" یک معنی و هویت فیزیکی دارد.

اگر فرد الف الان به فرد ب آسیب بزند، می توان براحتی شرایطی تعریف کرد که در آن فرد ج تقصیری نداشته است (بهتر است بگویم باعث آن نشده است). این باعث شدن و موجب شدن از نحوه ی تعامل آنها ایجاد شده (در زمان و مکانی مشخص) و به ادراک ما یا یک ناظر بیرونی بستگی ندارد.

آیا میتوان این باعث شدن را از توصیف ریاضی سیستم (همراه با توصیف ریاضی ِ آن رویداد خاص) بدست آورد؟ من دنبال این توصیف هستم.

به بیان ریاضی این باعث شدن چگونه باید بیان شود؟ آیا با یک عدد قابل بیان است؟

شاید این مساله آن چنان هم سخت نباشد: از نظر فیزیکی یک نیرو و تبادل انرژی در میان بوده و این اجزا و اشیاء هر کدام یک سیستم بسته نبوده اند بلکه انرژی هر کدام از آن ها مقداری تغییر کرده است. به عبارت دیگر روی هم کار فیزیکی انجام داده اند. یعنی لازمه ی هر تاثیر فیزیکی، انجام یک کار فیزیکی است.

بنابراین رابطه و تعامل علی دو شیء می تواند معنی فیزیکی داشته باشد. ولی درجه ی باعث شدن و تعیین کردن در حالت های پیچیده (که انرژی به طرق پیچیده تر تغییر می کند) چگونه باید محسوب شود؟ (احتمالا ً باید نسبتی با انتروپی داشته باشد)

در حالت کلی غیر از مبادله ی انرژی، یک مبادله ی اطلاع هم صورت می گیرد. این مبادله یک "ساختار تعیّن" به وجو می آورد...

۷ نظر:

پیمان گفت...

یک موضوع فرعی:
اون توپ "سی" موثر بوده. چرا که باعث حرکت "بی" نشده. در واقع فرض مابقی شرایط ثابت به معنی اینه که "بی" تنها علت "آ" نبوده. اگر اینطور نگاه بکنیم علیت تنها دید ناقص ما روی شرایطه سیستمه. ما جزیی نگری می کنیم. البته به هر حال می شه نوعی قانون رو برای حرکت سیستم در نظر گرفت که در واقع همون علیته. ولی این که چی علت چیه واضح نیست.

پیمان گفت...

یعنی "سی" می تونست با تغییر شرایط باعث بشه "بی" با "آ" برخورد نکنه. پس همین سکونش باعث وضع موجود شده.

Sohail S. گفت...

اين دیدگاه میگوید که همه در همه تاثير دارند که البته اینطور هم میتوان به سیستم نگاه کرد، و همه ی سیستم رو یکی دانست. ولی به ما امکان کشف نحوه ی تعامل اجزایش را نمی دهد. اجزاء وقتی مهم میشوند که یک مرز میان شان تعریف کنیم یعنی اجزایی را از نظر فضا و مکانی از هم جدا بدانیم.
لازمه ی این نوع علیت این است که در ابتدا برای اشیاء مجزا در این سیستم مرز تعريف كنيم.
این اجزا سیستم هاس بسته نخواهند بود بلکه جعبه سیاه هایی هستند که ورودی و خروجی های مشخصی دارند.
آنوقت علیت بین شان معنى پيدا ميكند.
اگر توپ C صد هزار سال نوری با آن دو فاصله داشت، دیگر نمیتوانست (در محدوده ی این آزمایش) تاثیری بر بقیه بگذارد (حتی اگر آگاهانه این را می خواست). پس در آن صورت از آنها قطعا جدا بوده. پس جدا بودن (جدا افتاده و ببی تاثیر بودن) واقعا می تواند واقعی باشد و به برداشت ما وابسته نباشد. اگرچه این فاصله نجومی بیشاز حد زیاد است اما تا چه چه فاصله ای باید تعامل آنها را ممکن بدانیم؟
شاید توپ های دیگری هم جاهای دیگر دنیا باشند ولی آنها را مثل C و Αدخیل نمیدانیم و برای این کار از تعریف مرز استفاده می کنیم.

حالتی که C را با یک موجود ِ دارای اراده جایگزین کنیم، که آگاهانه و از روی قصد عمد در این برخورد مداخله نکرده و آن را حمایت کرده باشد (سیاسی شد!)، حالت دیگری است که مد نظر نیست. در آن حالت تعامل ها پیچیده ترند و در آینده باهم کار خواهند داشت (به نوعی تماس و برخورد احتمالی خواهند داشت.)

وقتی قوانین بین آنها را توصیف کنیم در واقع ظاهرا ً همه چیز را بیان کرده ایم. اما هنوز هم میتوان بدون ذهنی کردن ِ آن، چیزهایی به این توصیف اضافه کرد: هنوز هم می توان از این حرف زد که چیزی (از جنس علت، اثر و عمل) از Α به Β منتقل شد که C در آن دخالتی نداشت. یعنی علت ها هم بین اشیاء مبادله میشوند (در حقیقت اطلاعات مبادله می شود).
اما این چه اهمیتی دارد؟ وقتی نتیجه ی تعامل این موجودات وقایع تاریخی یا اقتصادی باشند آنوقت چنین تعریف هایی معنانی جالبی خواهند داشت.

علی فتح‌اللهی گفت...

نمیدونم من مشکل دارم یا واقعن اینجوریه که تو این بحث فلسفه و ادبیات و فیزیک داره با هم قاطی میشه هر جور میخوام فکر کنم یه دفعه همه چیز با هم قاطی میشه علت و معلول با فاعل و مفعول و گزاره و مسند !!!! تازه فیزیک هم هست گرانش یا علت چی بود ایون یکی؟ آها اندازه حرکت ... نمیدونم چرا قاطی میکنم

Sohail S. گفت...

فکر کنم میشه این قضیه رو مستقل از قوانینی که بین این ها حاکم است (قوانین مکانیک) در نظر گرفت. ادبیات نیست ولی فیزیک قاطیشه. آهان فاعل و مفعول! خوب مفهوم فاعل و مفعول صرفا یک مفهوم ادبی نیست. این ساختار جمله است که در این زمینه از واقعیت ِ رخداد تبعیت میکند. فکر میکنم واقعه ی مربوط به جمله ی "اکبر اصغر را کتک زد" را نمی شود جوری نوشت که اصغر فاعل جمله باشد (شاید هم بشه؟؟ می شه؟). (خیلی ممنون بحث رسما ً ادبی شد!!)

محمد درویش گفت...

جناب سهیل عزیز: با سپاس از شما و دقت نظرتان باید عرض کنم که در حقیقت چنین موردی که اشاره کرده اید، عملا رخ نداده است. اتفاقا در منطقه عمومی اصفهان خشکسالی شدیدتر از مناطق همجوار آن است که در نقشه مربوط به استان مشخص است. همچنین در اطراف بسیاری دیگر از شهرهای کشور نیز به ویژه در جنوب و جنوب غرب چنین وضعیتی وجود دارد. در منطقه عمومی تهران هم شرایط با نقاط مجاور آن، یکسان است. بنابراین فرضیه شما با توجه به داده های موجود قابل پذیرش نیست. موفق باشید.

a.t گفت...

در مورد طراحی اسکچ توضیح میدی ؟