جمعه، آبان ۱۲، ۱۴۰۲
دروغ تصویری
چیزی عجیبی نیست واقعا.
در دوران قدیم پیش از تاریخ که تازه زبان اختراع شده بود، (هوش مصنوعی اون دوران)، دروغ هم اختراع شد. و سالها طول کشید که مردم عادت کردند که دروغ هم وجود داره. در حقیقت عادت نکردند. فقط قبول کردند. اون در مورد مودالیتی زبانی بود. حالا این در مورد مودالیتی تصویری است. چون حنریتیو در مورد همه جس ها بود. فقط در مورد تصویر بود که دروغ مربوطه نبود،
از دید نوروساینس و علم مغز که ببینیم، تمایز چندانی بین حس ها ی مختلف نیست. بهشون مودالیتی میگن. راستی ارسطو هم حس ها را کنار هم گذاشته بود و این را میدانست.
صد سال دیگه، این دیپ فیک و دروغ تصویری، ودیدن تصاویر بد تقلبی، چیزی عادی و پیش پا افتاده (و فراوان) خواهد بود. که کسی بهش توجه نخواهد کرد. مشکل کنونی، موقت است، و فقط نا آگاهی کنونی از امکان دروغ تصویری است.
ممکنه بگید ممکنه ۱۰۰ سالد یگه عده ای باشند که بی خبر باشند. همین الان هم مردم دروغ ها را باور میکنند.
هنوز این را حل نکرده ایم. بحای گونه ی هوشمند،باید بگیم گویه ی فریب پذیر (گونه ی گاگول) . (هومو ساپینس گاگول )
و سیاسیت مدار ها و خصوصا استبدلد ها ،بر اساس این قضیه بنا شده اند (که درصدی ازجمعیت اون دروغ ها یا روایت هارا باور میکنند. و همون درصد برای اعمال قدرت این سیاست ندار ها و فکشن ها کافی است.)
بجای این فرنزی،مساله اساسیتر را حل کنید.
این فرنزی خودش یک نتیجه ی این مساله است، در سطح زبان.
کانتسکت دیالوگی: این تویت
کلمات و ترکیبات:
قرنزی = frenzy = شوریدگی و شیدایی جمعی
سهشنبه، آبان ۰۲، ۱۴۰۲
Delete → Repeat
reversibility
Also: history, trauma, etc.
Its relationship with reversiblity is not clear.
سهشنبه، مهر ۱۸، ۱۴۰۲
یک چیز دیگه است دنیا. فکر میکردم چیز دیگری است الان وارد فاز دیگری شده ام که دنیا را طور دیگری میبینم.
فکر نمیکردم باز هم بشه به طرزی کاملا متفاوت دید. تحول و متحول شدن یعنی چی.
حالا میبینم یعنی دنیا (زندگی،زندهد بودن،آدم ها،زبان، سنسوری) برای آدم ماهیت دیگری پیدا کند.
Note 2:
It's easier to control traumatised people.
Especially if they don't remember it.
جمعه، تیر ۰۹، ۱۴۰۲
لابلای مدل هایی که استفاده میکنیم چی دریافت میکنیم؟
دوشنبه، خرداد ۲۲، ۱۴۰۲
GIL promise
پنجشنبه، فروردین ۲۴، ۱۴۰۲
نقد یا جزا؟
یکشنبه، فروردین ۱۳، ۱۴۰۲
کرپان و قربان
شنبه، فروردین ۰۵، ۱۴۰۲
The need to de-narrate history
AL as AI
شنبه، بهمن ۲۲، ۱۴۰۱
ناجابجایی: گاهی ترتیب وقایع مهم است
وقتی صحبت از انقلاب ها و تغییرات است، باید اضافه کرد که: یک ت غییر انقلابی در قانون و رویه کیفری، مهم تغیبر ی است که این کشو لازم دارد، و متاسفانه انجام یک انقلاب به احتمال زیاد، تغییر کافی در آن بوجود نمی آورد و دوباره استبداد خاکم میشود. تنها حفاظت ما در برابر استبداد، قانون کیفری ای است که ما رو مجهز به ابزار جلوگیری از استبداد بکنه. و ضمانت اجرایی هم داشته باشه. از حقوق افراد در برابر قدرت ها محافظت کنه. تغییری است که هزاران سال است منتظرش هستیم ولی میسر نشده. این با اعتراضات خیابانی به تنهایی حاصل نمیشه. باید اصولی ازش تدوین بشه و مردم با خواستار شدن اونها به خیابان بروند. یعنی این امکان تحقق نخواهد داشت که با یک براندازی، مردم بعد از بک براندازی منتظر تحققش شوند. تنها راهش این است که مردم باید بروند و اون سیستم و اصول طراحی شده را به قدرت آینده یا حال تحمیل کنند. هیچ حکومتی (آین ه یا حال) یک سیستم دادگستری مستقل ایجاد نخواهد کرد. حتمی بودن عدم امکانش مثل قوانین فیزیکی و مکانیکی است: بقول خارجی ها ، بلند کردن پای خود با بند کفش است (بوتسترپ). یا فوت کردن بادبان توسط مسافر یک قایق. فقط میتواند قبل از قیام و تظاهرات و اعتصابات و غیره و تحمیل آن توسط مردم میسر شود، و نه بعدش. ترتیب در اینجا کلیدی است. مردم باید آن را تحمیل کنند. ای دموکراسی نیست، بلکه تحمیل خواسته ای توسط عموم و توده ی مردم است. هیچ رفراندوم یا رای کیری ای ماهیتا نمیتواند آن را محقق کند. باید تدوین شود و بعدا مردم برایش بجنگند. و در تدوینش باید گفتگو ها و نسخه ها و ورژن های متفاوتی بیایند و بروند و کم کم پرپسه انتخاب تدریجی آن و تدوین و دولوپمنت تدریجی آن محقق شود. و بعد برایش جنگیده شود: نه با رای، بلکه با تحمیل توسط مردم، توسط قیامی پر تعداد، توسط تعداد زیاد و بیشماری از مردم که به لزوم آن ایمان آورده باشند. چنین چیزی هنوز در افق نیست متاسفانه.
گاعی ترتیب وقایع و اقدام ها (از قبیل مطالبه کردن ها) مهم است. در فیزیک، به این اهمیت ترتیب، ناجابجایی اوپراتورها میگویند.
یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۴۰۱
امکان موضع تروث در فرد فرد
منشا قبلی ایده عمیق تر زیر بود
منشا (تشخیص) تروث هم فردی است. اخرش مسوولیت فرد است که تروث مورد انتخابش را چه بداند
البته ممکن است دلگیت کند (تپسط به اتپریته)
اما در نهایت اوست که این انتخاب اشتباه یا درست را کرده. میوولیتش با خود ش است.
Locus of truth is with individual
واقعیت و حقیقت، بیرون از لین ماجرا، یک چیز است، ابجکتیو است در خودش، فقط ما دسترسی بهش نداریم . (هرچند سوپر پزیشن باشد، که بحث دیکری است). اما واقعیت مستقل از اذهان افراد (به عنوان سابجکت) است. (حتی اگر شامل اذهان باشد: به عنوان ابجکت).
پس فرد، ممکن است نداند و اشتباه کند. اما راهی به برون نیست. مرجعی نیست. قبول کنید.
نمیگم هر کسی خودش تصمیم بگیرد که تروث چیست. اما هر کسی قلول کند که اخرش از فیلتر او گذشته، و ورژن تروثی که میگوید، تنها صاحبش خودش است.
این یک نظربه اومانیستیک حقیقت است: سازگار با رویکرد علمی و سازکار با اومانیسم سازتر ی.
فردی که موضع تروث ش خودش است: همه اینند. اما فردی که آن را خودش بدتند، به رشد رسیده. و مسوولیت را قبپل کرده. فرافکنی نمیکند. فرافکنی ریشه فریب هاست. نوعی اکانتبیلیتی است. متاسفانه فرهنگ کنونی این را تحمل نمیکند. و قضاوت عمومی، بر علیه محقق شدن این نوع صداقت است.
منظورم حتی ترنسپرنسی هم نیست: ممکن است به دلیل پرایوسی کسی نظرش را نگوید. اما وانمود نباید کند.
پ.ن. پس انتقاد ها به دیگران، در جهت منافع عمومی چی؟ اونها را چطور باید فرمول بندی کرد؟ استدلالهایی که خیر عمومی مد نظرشان است. البته میشود آن را صورت مساله دانست و گزاره ها را مشروط به آن بیان کرد. اما این باز هم راه سو استفاده را باز میگذارد. احتمالا راه حل، پرهیز از اموشنال و زبان میتیک است.
موضع انتخاب برای اکسن جمعی
نکته ای شتابزده مینویسم، اما اصول منطقی آن قرص ومحکم تر از اینی است که اینجا مینویسم:
یک علت اینها اینه که ادم ها روشون نمیشه بگن فلان کاندیدا به نفع من نیست، و من تصمیمم را بر دیگری گرفته ام، چرا که قصد و هدفم* با امدن او محقق میشود.
بجاش تپطئه باقی میکنند بذای طرف مقابل. اکثرا نفع خودشان را با حقیقت و درست یوتیورسال اشتباه میگیرند.
چون اینطوری خودخواه به نطر خواهند رسید، و خودخواهی بد دانسته میشود، گاهی کلا از خوداگاهی شان هم پنهام میماند.
اما روزی که افراد تونستند بگن که من اینو میخوام
و بقیه هم او را بخاطر ابن، ترور شخصیت نکردند، اون روز دموکراسی امکانذپارد.
دموکراسی یعنی هر کسی خواسته خود را بگوید. و بهد ببینند خواسته کدامها بیشتر است. سلف اینترست چه افزادی به ماکسیم کانتی نزدیکتر است. البته با ماکسبم کانتی فری دارد و حای سازگار هم شاید نباشد. اما مولفه اکثریت، برای اون میاد. افراد اقلیت بدین ترتیب تپافق میکنند که موفقا به انتخاب افراد دیگر تن دهند. تا یک اراده عمومی محقق شود. و اراده عمومی (collective will) بهتر از گم شدنش است. افراد خیال میکنند باید دنبال وحدت باشند. اما در حقیقت دنبال توافق هستند: وحدت در اکشن جمعی و اراده جمعی در اکنون هستند. موقتا. مشروط.
در آینده: مشروط به چی؟
پ.ن.
* تعریف «قصد و هدفم» برای یک فرد:
(یا چیزی که سود و فایده خود گزیده ام)
خیر جمع را در آن دیده ام، اما در نهایت نفه خود را خم در گوشه ای از آن کزیده ام.
حداقل اینده ای تصور میکنم که اقلا قدر دانی ای باشد، یا حداقل یک حفلظت حداقلی ای باشد،و جایی برای من باشد.
این دیدگاه، رویکرد فرد کرایانه را به رویکرد جمع گرایانه (اراده جمعی و کنش جمعی) را پیوند میدهد و سازگاری ایجاد میکند.
پیوند ادام اسمیت (از دیدگاه هگل) با ویرچو (کانت؟ ار دیدگاه هگل) به سبک هگل (اراده جمعی).
این لینک ظاهرا ناممکن، ممکن است از طریق مذاکره در مقیاس وسیع و بیشمار ریز دانه.
اما مسوولیت انتخاب و اونرشیپ را به فرد باز میگرداند (در معنای سارتر ی در مقاله اومانیسم ش…): باید افراد قبول کنند و اکانتبل باشند برای انتخابهایشان، و اینها در نهایت خودشان را در نظر داشته اند.
برگرداندند موضع انتخاب و مسوولیت به فرد، و بر ملا کردن پنهان شدن پست نقاب اخلاق، از طریق دسیسه ی ظاهرا دسیسته یاب،
ظلم تنسط مظلوم سابق، …
Locus of choice/decision
موضع انتخاب جمعی، فرد است
موضع انتخاب اکشن جمعی،، فرد است
به عبارت دیگه، قصد جمعی
(قابل مذاکره است: در سطح توده)).
اما البته ابزار لازم دارد.
در حاشیه:
choice (from hole/state/public sohere/media/micro macro dialectics/gossipfrastructure) -> decision (individual) -> choice (collective): as vote -> decision (collective) -> back to repeat (by expiring)
…ب
جمعه، بهمن ۰۷، ۱۴۰۱
بسترهای دموکراسی، و بستر اکولیبریوم
جهت ثبت یک کامنت:
دموکراسی در بستری مفید میشود که تعدادی ملزومات دارد و در بحث ها متاسفانه به اونها توجه نمیشه: یکیش بازار ازاد و اقتصاد ازاد است (که البته رگولیشن هایی لازم دارد)، و دومیش که مهم تر است، سیستم قضایی مستقل است. اگر سیستم قضایی مستقلی نباشد، کسی از دارایی خصوصی و دفاع نمیکند و حقوق مردم پایمان میشود و دولتها جوابگو نخواهند بود. اگر سیستم قضایی بی طرفی باشد که مردم بتپانند حق خود را اعاده کنند و از حقوق آزادی فردی خود (و شرکت خود) دفاع کنند، و در برابر یک دولت بزرگ یا یک دیکتاتوری حقوق دارایی خود را حقاظت کنند، و اختلافات مالی را حل کنند، کم کم قاعده حاکم مشود: سیستم به حالت تعادل اقتصادی (اکولیبریوم) نیل میگند، که در آن، ایجنت های مستقلی هستند که حقوق شان محافظت شده است، و اون منحر به آزادی در تجارت میشود و اقتصاد، آزاد (منوط به مراعات حق هم) میشود. پس این مورد دوم، بستر لازم برای دموکراسی است. اما در جوامع مستعد که تعداد کمی قدرت مطاق دارند، این صورت نگرفته. این لازمه مشروط کردن قدرت (دولت یا دیکتاتور یا شاه)، و مقید کردن و منحر به پوزه بند زدن به قدرت است: که افراد بتوانند صاحب تصمیمات خود شوند و به فعالیت اقتصادی با پول و مالیکیتی بپردازند که متعلق به اونهاست، و نه دیکتاتور، و نه دولت، و نه شرکتهای بزرگ (که خودش، داستانی است).