جمعه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۳

چه فایده که فکری در یک ذهن باشد، اما شناسایی نشود.
چه فایده اگر نوشته ای در کتابی باشد و آن جمله از کتاب جایی به صدا تبدیل نشود.
چه فایده اگر تصویری در ذهن باشد و بیرونی نشود.
جمع بندی:
آخر چه فایده دارد وجود ایده ای در گوشه ای در یک تنهایی افتاده باشد، و بازشناسی نشود.

توضیح: منظورم از تبدیل نوشته به صدا، خوانده شدنش توسط یک انسان است و صدایی است که در ذهن بپیچد و نه مثلا فریاد. من یادم هست مشاهده کردم وقتی از کتابی می خوانم، صدای کسی را می شنوم که در درونم دارد آن متن را می خواند و من گاهی این را حس می کنم. این صدا لحن دارد اما اصلا نمی دانم جنس صدایش چکونه است. (آخرین بار پنجم دبستان به این موضوع دقیق شدم و هرکاری کردم نتوانستم بفهمم صدایش شبیه صدای خودم هست یا نه. لهجه آن را هم متوجه نشدم).
یک نوشته، به خودی خود، وجود دارد اما هر فکر زبانی، که در ذهن واقع می شود، به صورت صدا است و نه بصورت نوشته. لااقل برای من اینطور است.

۲ نظر:

Naser گفت...

سلام سهیل جان،
به نظرم اگر جمله ای از یک کتاب که هرگز تبدیل به صدا نشود، اصلا وجود ندارد. ولی هیچ جمله ای نیست که تبدیل به صدا نشود حداقل توسط نویسنده ی کتاب. درواقع اندیشه و ایده خود یک کنش است فی نفسه. یعنی حداقل حداقل در ذهن فرد صاحب آن اندیشه کنشگر است و هیچ فکری نیست که بوجود بیاید و تاثیری بر جهان خارجش نگذارد.
فدایت ناصر

Nazanin گفت...

shayad ye joor rezonans bein e andishe ii ke dar ma be vojood miad va anche dar aalame kharej az ma migzare vojood dare ya ye injoor chizi,manzooram ine ke hamechiz dar nahayat to ye ye loop e ,vali ta binahayat,tamoomi nadare.