سه‌شنبه، آذر ۳۰، ۱۴۰۰

feeling, politics

در سیاست،‌ احساس* (feeling) معیار نیست.

اما وسیله است (به عنوان وسیله مورد استفاده قرار میگیرد)

پنجشنبه، آذر ۲۵، ۱۴۰۰

to Mathematics

 I finally converted to Mathematics. Recently, attending a conversation on Club House, I got converted to Mathematics. Before that, I was undecided between Physics & Mathematics as the choice of fundamental science to study from scratch.

It was an argument laid by Ali Shojaei-Fard regarding the level of Mathematics used by physicists. I have heard countless debates on this. But Ali's argument and contents were (scientific-)life-changing.

Mathematical Logic was not for me. But now I found out Maathatical logic leads to directions that are relevant to Physics and my way of Information Theory (in fact in GIL, L is for Logic, but in a different sense).

In my first practical move, I bought Functional Analysis: An Introduction to Metric Spaces, Hilbert Spaces, and Banach Algebras Book by Joseph Muscat.

چهارشنبه، آذر ۱۷، ۱۴۰۰

bricks of law

بجای اینکه بگوییم جهان از تعداد کمی قانون تشکلی شده باشد

بهتره بگییم که از اینستنس هایی آجر های مساوی زیادی تشکلی شده که از چند نوع محدود هستند. مثل آجر که انواع آجر بیشمار نداریم:‌ تعداد انواع آجر ها خیلی کمتر از تعداد آجر ها است.

instances of laws

laws


تکراری: باز هم اهمیت و بنیادین بودن قوه ی دادگستری در یک کشور

 دلیل انحطاط* در خیلی از دورانهایی تاریخی، فقدان یک قوه دادگستری بوده (منظور سیستمی است که با همه به یک گونه و عادلانه برخورد کند و فاسد نباشد). بقیه انواع فساد ها (اقتصادی و اخلاقی و غیره)، از پی فقدان یک سیستم قضایی منصف و مقتدر هستند. متاسفانه قرن هاست که چنین سیستمی نبوده یا دوام نداشته.

 (در پاسخ به https://www.facebook.com/mith.mitridat/posts/1863113607194280 )

* ما (ایران)

چند کلمه:

کلمه ی اخلاق: پس اخلاق چیست؟ بحث اخلاق را به اشتباه پیش میکشند. اخلاق یک چیز تخیلی و نحیف است. در زیر گنبد یک سیستم دادگستری است که اصلا اخلاق و تمدن میتواند وجود داشته باشد. وجود چنین سیستمی در کار، مهم تر از مفهوم اخلاق است.

کلمه ی عدالت: بجای عدالت باید گفت انصاف

عدالت ربطیی به مساوات ندارد و هرگز هم نداشته. از ابتدا (دوران افلاطون) کلمه‌اش just بوده

یعنی right و law همه شمول بودن: منظور سیستمی است که شامل همه باشد (حتی صاحب قدرت)، یعنی که بالاتر از قدرت باشد)

این کلمات بهتر و موثر تر از اخلاق هستند.

متاسفانه در بحث ها و نوشته ها این تاکید ها را نمیبینم. تفاوت در اولویت ها.  وایراد ایین است که الأهم فالأهم کردنمان درست نیست. دقیقا مشکل تئوریک وجود دارد.

دین پیشه ها در ادوار مختلف تاریخیی، در اولین فرصت از ابتدا اون محل استراتژیک (یعنی مصادر و مقام های قضایی) را گرفته اند. چگونه است که ایین اولویت این همه برای طیفی واضح و این همه مورد غفلت بقیه است؟


دوشنبه، مرداد ۱۱، ۱۴۰۰

ریاضی، دقت

 ریاضی:

نهایت دقت

نهایت صراحت و clarity و وضوح

دقت و وضوح بینهاست

ابسترکت و دقیق

برای ساختن است

مثل خطکش است. اینکه در علم استفاده میشه هم در مقام ابزار است.

عقلانیت، زبان: منطق،

منطق: کمیت.

چهارشنبه، تیر ۳۰، ۱۴۰۰

روزنه ی کوچک و کوتاه فرصت

... و حالا که این فرصت برای دیده شدن بوجود آمده، به بحث ها دیگری دارد پرداخته میشود. یعنی هنوز هم شنیده نمیشود. یعنی شنیده نشدن، اینبارا از سمت مردم. و نه فقط دولت. اینبار ظلم از سمت افکار عمومی است. و فقط بی توجهی دولت نیست.

 همه این مسایل وقتی باهم از یک سوراخ و روزنه ی کوچک فرصت بخواهند رد شوند (منظورم روزنه ی فرصت برای  پرداختن جمعی به مسایل است)... اتفاقات بدی می افتد (مثال دیگرش برکسیت است). و فرصت سو استفاده.

وقتی ۳-۴ مساله باهم از یک روزنه ی کوچک و کوتاه فرصت بخواهند رد شوند و پرداخته شوند، بی توجهی خواهدشد. (همون که بقیه بهش ظلم میگویند).

توجه بر،‌خصوصیا توجه جمعی عامه مردم، یک ریسورس محدود است. 

پنچره ای کوچک و کوتاه 

روزنه‌ی کوچک و کوتاه فرصت

کوچک و کوتاه = Spatio-Temporal

هر مساله باید در روزنه ی فرصت حل و فصل ی که به خودش اختصاص دارد باید حل و فصل شود.

اتنشن (attention) مثل کانالی است که ایجاد شده و افرادی که نیات خود را دارند از آن استفاده میکنندو و جا را برای این فرصت محدود، تنگ میکنند.


پرابلم سالوینگ، زمان و توجه میبرد. خصوصا توجه جمعی. راه حل ها و علت های مختلفی ممکن است. نگرانی من دزدیده شدن فرصت محدودی است که در ان فرصت ها و بزنگاه ها، برای بررسی ها و بحث های این چنین ایجاد شده.

(بحث من بیشتر در بعد رسانه است، پیش از رسیدن به ایین نتایج. درباره ی توجه و اعتنای مردم است. و سیاست گذاران.)

فقط فرصت توجه نیست که باز شده، بلکه یک فورس هم هست.  فشار. فرصت فشار و فورس هم هست. فورس زمان کوتاهی دارد. تسک پرابلم سالوینگ، یک تسک کوتاه است. انجام راه حل و اکشن هم تنک و کوتاه مدت است.

فرصت (بزنگاه)، توجه (اتنشن:‌منبع محدود است)، فشار، فورس (منبع محدود است)، رقابت، اکشن، تغییر (کار W=Fd)، کار (labour ممتد و  پروسه ای:‌ منبع محدودی جدا است).

در این پایپلاین، همه ی اینها فرصت های محخدودی هستند، و امکان هایجک هست. راه حل آن الوکیشن است و آگاهانه بودن این الوکیشن. (quantified isomorphism).

چهارشنبه، تیر ۱۶، ۱۴۰۰

دیالوگ ‏دیگری درباره ‏ی ‏واقعیت ‏و ‏hijacking ‏

در ادامه ی یک دیالوگ...
 «Radmehr Sh کشف و حقیقت در علم هم هستند. اوت عرفانی ها هستند که این کلمات رو به گروگان گرفته اند. یک نام مجازی جلوی مفاهیم میگذارند، و مفهیم پایه مثل reality و truth و science را تغییر میدهند.
علم مجازی و علم حقیقی. لاو مجازی و لاو حقیقی.  کلا جای حقیقت و مجاز را جابجا میکنند. و میگن اون چیزی که در تخیل و تئوریشون میگویند و ادعا دارند، واقعیت است، و واقعیت، مجازی است. و حقیقت و truth ، را انتهای مسیر مشخصی میدانند. و انمیزه های طبیعی انسان برای کشف و فهم را به سمت خود redicrect میکنند. اما به هر حال یک reality هست و وجود دارد که اساس علم (ساینس) ، روانکاوی، فلسفه و غیره است (واقع گرایی، عملگرایی، پراگماتیسم، ساینس و مهندسی و غیره بر اینها استوارند) .
کشف و شناخت و اکسپلوریشن و دیسکاوری و اپیستمولوژی و فهم، پرسپشن، غیره، واقعی هستند و غیر عرفانی هستند. در علوم طبیعی مثل فیزیک هم وجود دارند و بکار میروند.
اما اینجا شما هم دارید اونها را به کل انکار میکنید (به نوعی کمی شبیه کار کسانی که ازشون انتقاد دارید) . چونکه عرفان گرا ها اونها رو گروگان گرفته اند، حرف شما شبیه این است که گروگان گرفته شده ها را با گروگانگیر ها باهم بکشید.
 شهامت و جرات هم emotion هستند و واقعی هستند.

(فقط میماند ایرادتان به کلمه ی قلب. که ایراد درستی میتونه باشه. اون رو حالا میشه اغماض کرد و استعاری دونست، شهامت، و ترس و اینها، واقعی هستند).»

اصل دیالوگ:
1. م. ا: (متن در اینجا گذاشته خواهد شد) 

2. رادمهر:
 « قلب، کشف حقیقت؟ شهود! عرفان! تصوف! تحمیق مغز، عقل، تفکر!😊»

جمعه، تیر ۰۴، ۱۴۰۰

شرط ‏سلامت ‏متن ‏: ‏سایه ‏روشن


در پاسخ به متنی درباره هوش مصنوعی.

متن، یک طرفه دیده و فقط سیاه نمایی کرده. شما الان از کامپیوتر و اینترنت و اینها بهره میبرید. بدیهایی هم دارد. همین الان اگر بدیهای اینترنت و کامپیوتر ها را بنویسید، تصویر سیاهی میشود. اما باید مزاهای آن را هم دید. ژورنالیست ها و صاحبان رسانه، در همه جای دنیا، رسانه ها برای نون خودشون، ترس و وحشت به مردم میفروشند. و موجب موصع گیری مزدم به تکنولوژی میشوند. بعصی حتی این کار را در مورد علم هم میکنند. باید در دانشگاه به این افراد یاد بدهند که شرط انصاف استکه روی دیگر سکه را هم ببینند. اما گویا تخیل و خلاقیتشان فقط در جهت منفی جولان میدهد. شاید قبل از نوشتن گزارش و تحلیل، ادمها را باید ملزم کنند که فلوکتسینی، لیتیومی چیزی بخورند.

ژرنالیست، اذهان عمومی و گرایش و قضاوت های عمومی را شکل میده، و مسوول است. متاسفانه جاهایی که نشر میدهند، این مطالب را از ژرنالیست ها میطلبند چرا که فروششان بالا میبرد.  دلیل نمیشه که سهم رسانه ها برای صدیت مرد با علم و

از انتقاد من دلگیر نشوید. این انتقاد من برای این گدیده در سطح گسترده است. و اگر یک مورد بود مستله نداشت. همه جا در متون مختلف و کلابهاوس، مسابقه ی ایجاد وحشت هست. و نتیجه‌اش مشتری بیشتر و مخاطبان ببشتر. و این سیکل فیدبک مثبت ایجاد کرده. اللن ایجا جا کمه که توصیح بدهم که علت اینکه  نتایج تداوم این رویکرد را ممفی میبینم چیه.  خودش یک دیستوپیا است.
ولی شرط سلامت ذهن و سلامت متن اینه که: ببینی روی دیگر هر سکه را هم گفته یا نه. اگر روشن را گفته، سایه را هم گفته؟ اگر سایه را گفته، پشتش را هم لااقل اندکی نشان داده یا نه.

شنبه، خرداد ۲۹، ۱۴۰۰

Attribution crisis

Causality Attribution problem (inability) is across the country.

Of self

Of which party

etc

جمعه، خرداد ۲۸، ۱۴۰۰

تعادل پویا



در پاسخ این پست از آقای آریا:  ساختار توزیع قدرت حاصل کشاکش نیروها است. یعنی مفهومActive equilibriumدر شیمی. که تا حدی به تعادل های نظریه بازی هم ربط دارد (که تعادل نش نوعی از آن است). ساختار توزیع قدرت دقیقا نتتیجه ی مشارکت و عدم مشارکت مردم است، و کمتر حاصلل این است که مردم چه کسی را انتخاب میکنند و حتی چه برنامه ای دارد. مساله این است که آیا مردم فشاری وارد میکنند که همه خواهی کنترل نشده ی قدرت مرکزی را در منگنه قرار بدهد یا نه. چون این تعادلل پوسا است نه ایستا، به مشارکت مردم بستگی دارد. اما با بستن انتخاببات و فرمالیته شدن کاملش (مثلا حذف جمهوری)،‌ آن فشار بالقوه (انرژی پتانسیل) هم جذف میشود و کلا مردم از بازی قدرت بیبرون انداخه تمیشون. و تعادل بعدی تعادلی ایستا خواهد بود.

 نام گذاری ان بر هسته سخت قدرت، در خودش نتتیجه گییری نهایی را پنهان دارد: یعنی از ابتدا بر اساس نامش فرض شده که قابلل تغییر نیست و بینهایت سخت است. (و در نتیجه، قادر متعال)،‌ پس طبق نام کذاری، کاری نمی‌شود کرد. اما آن یک هسته ی قدرت است و شاید بگیم هسته ی مرکزی تمامی خواه. در برابرشش،‌هسه ی دییگر قدرت، وتزیع شده (دیستریبیوتد در جمع مردم)‌ است. و تمامیت خواه هم نمیتواند باشد چون مردم طبیبعتا وظایفی را به دولت و حکومت می‌سپارند. بنابراین نام گذاری شما زاویه دارم.

پ.ن. به زبان هگلی (و کمی نادقیق) حرکت و فورس روح ذهنی را خود رای دادن در نظر میگیرم.

پنجشنبه، خرداد ۲۰، ۱۴۰۰

معادل سازی: خودسرایش

 معادل پیشنهادی:

autopoiesis خودسرایش

دوشنبه، خرداد ۱۷، ۱۴۰۰

باز ‏هم درباره ‏ی جنگ

در جنگ، امپاتی با هر طرف، اشتباه و غیر اخلاقی است.
نفس خشونت و جنگ است که بد است.
حق با هیچکدام از دو طرف نیست.

اگر حق را به یک طرف دادی در هر جنگی، هیزم به آتش ریخته ای.

نفس جنگ و خشونت، خود را 
بازتولید میکند.

اصل اون خشونت است که باید متوقف شود در هر دو طرف همزمان. نه کمک به یک طرف.


اختلاف ها و کینه ها و انتقام های گذشته، باید متوقف شوند. چون بنزینهستند بر روی آتش.

مزیت تکاملیشون هم این بوده که قبیله مقابل اکسترمینیت و نسل کشی شده و اکنون قبیله ی برنده ی با خوی قاتل بقا یافته.
پس خوی قتل در انسان هنیشه آماده است. با ماشه ی جنگ فعال میشود. این، گذشته ی تکاملی ما بوده. و متاسفانه چشم و گوشمان بهش بسته مانده. به اینکه انسانها در کنار هم، و در موقعیت جنگ، بشکه باروت هستند. و به زبان علم کنترل و سایبرنتیک و فیزیک، 
و vicious cycle بوجود می آید. بدون negative feedback.


خاصیت جنگ این است که موجب انباشت  نفرت (خاطره ی خشونت) میشود. اصلا کمترش نمیکند. جبران بی معناست (در ریاصی، مثل گروهی است که وارون ندارد. یا اعداذی که منفی ندارند) . و اون نفرت، مولد جنگ و خشونت بعدی خواهد بود. این یک خاصیت مکانیکی خشونت و نفرت است. سرمایه گزاری روی این، آسان است. و سخیف ترین و سهل الوصول ترین روش برای کسب قدرت، پول یا مشروعیت است.

راه جل؟ تنها راه حل های ممکن اونهایی هستند که  بین دو شخص، اسنفاده از یک مرجع سوم شود، که طرف هیچگدام نباشد، هدفش فقط توقف باشد (و نه تظلم، اقدام پیشگیرانه یا مشابه آن. اینها اشتباه هستند) . در جنگ هم دخالت نکند. اما این داوری و حکم و جزا، در بین کشورها، هنوز نمیدانم باید چگونه باشد. 
طبیعتا چیزی مانند سازمان ملل یا سازمان صلح جهانی. اما این راه حل عملا ناقص بوده. لااقل در فرم کنونی آن. چرا که جنگ ها همچنان رخ میدهند. 


اینها کامنتی بر این بودند. 

دوشنبه، خرداد ۱۰، ۱۴۰۰

دموکراسی ‏موجب ایجاد ‏بازی شطرنج ‏گونه

دموکراسی. 
جادوی دموکراسی است که یک چهره ی به این پلیدی را به ابزار مردم تبدیل میکند. دموکراسی، پادزهر قدرت تمامیت خواه است. افرادی که قصد سو استفاده داشته اند را هم مجبور میکند زیر بیرق ملت سینه بزنند و ناخواسته نوکر مردم شوند. چرا که این خاصیت جایگاه ریاست ج. است. چونکه مجبور است توسط مردم انتخاب شود. و چونکه دموکراسی یک مرجع قدرت دیگری هم بجز قدرت مونوپولی ی جلوی خودش بوجود میاره. اپوزیسیون، دموکراسی است. اپوزیسیون، خود نفس و ذات دموکراسی است. که داره واکنش میده. دلیل قدرتش هم صرف جمعیت مردم است. ا. وقتی زیر پایش خالی شده باشه، به مرجع قدرت دوم متوسل میشه. یعنی مردم. این، دلیلش، قدرت مردم است (که فقط توسط دموکراسی بالقوه - (و گاهی هم بالفعل) میشود) . و او برای اینها (ملت) خود شیرینی میکند. چون مرجع اولی ی قدرت از او رو برگردانده. چونکه بر حسب اتاق، به هر حال، مسیرش به این افتاد که از اول و از ابتدا، مجبور شد بر شانه ی مردم crowd surf کند. پس بیرون افتاد از قدرت اول. پس مجبور است به مردم پناه بیاورد. این، خاصیت شطرنج گونه ای است که دموکراسی بوجود می آورد بین خودش با نهاد جلویی اش که دنبال حاکمیت مونوپولی است.

جمعه، اردیبهشت ۲۴، ۱۴۰۰

ml=data

Machine learning is nothing but Data* (xyz).

Quote: "Machine learning is capable of doing all sorts of things as long as you have the data to teach it how."

Since 2009, I went beyond that mindset. ML is the data itself. The choice of GPU or even the choice of model is almost insignificant.

ML is simply some form of a science of Data (I don't mean "Data Science" in the sense people use these days).

* More on that soon to be published (work in progress with seeds in 2006).

* xyz accumulation

دوشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۴۰۰

Meta: on meaning

In a sense, "meaning" is about death: something woth dying a little bit or killing a long ttle bit

(dying: killing self, and killing (others) are the same thing)

extra push

testosterone

willing to give up a bit of, going to about health, well being, hapiness, ...

can bw a bigger self
can be next generatiin (can produce Oed. cpx) 


What trascends your life. 


Eric: meaning is about struggle.

سه‌شنبه، فروردین ۳۱، ۱۴۰۰

crazy years

In 1990 at 14, I finished designing a computer using Z80 and static RAM, EPROM, crystal oscillator, 8 LED display, etc. It took me ages to design the PCB on paper. In our city (Esfahan) they couldn't build two-sided PCBs. I was told it is impossible to build this PCB, it costs too much, etc. So I did not actually test it (I was sad). At 11-12 I used to write simple algorithms before starting to use my first computer in 1988-1989, then plotting polar curves, simple games that used Sprites and accessed video RAM, etc. The biggest barrier was there were virtually no manual books, and no Internet available back then to find the addresses to PEEK and POKE on C128. I had to wait years until I get a better home computer advanced enough to run C compiler that could finally run C programs because C had "function" s and I didn't have to write GOSUB for subroutines. Day and night, when not programming, I was designing CPUs on paper and trying to find an architecture and instruction set that is so minimal that a kid like me can build the CPU at home with minimal cost and simple equipment (the outcome resembled RISC). Later I decided to use a ready-made CPU instead, a Z80, which I mentioned above.


دوشنبه، فروردین ۲۳، ۱۴۰۰

آیا وقت انتشار آن کار رسیده؟

نزدیک هستم به بسته شدن نهایی اش. هنوز یک تکه ی آخر مانده.

magnum opus

Socrates the debugger

 Socrates was the first debugger.

He used the same techniques in debugging. Instead of software code, he debugged software/info/concepts/beliefs/statements/thoughts.

It requires the same skill set: it takes time to develop this skill.

Philosophers refactor.

True Failure

The only true failure is death:

dying (or causing death).

(It is a/the hard failure.)

همه ی فلسفه ها ی اساسی، صحیح هستند

 درباره نظر کسی درمورد اشتباه در آمدن بیشتر حرفهای فلسفی و صحت علم

اتفاقا به نظر من حرف همه فیلسوفهای مهم و اساسی،  درست است. حتی با وجود تفاوت در نظرشون.

البته موارد اشتباهی هم هست اما کم  هستند.

اما بزرگتمایی که از اون اشتباهها میشه بیشتر از سهمشان است.


هنوز ارسطو حرفهایش و مفاهیمش برای ما مفید است و استفاده دارد.

هنوز روش سقراط را بکار میبریم، و راهنمای ما است و هر بال استفاده نمیکنیم، بدون آن در پرتگاه میفتیم.

دکارت خیلی چیزها کشف و اختراع کرد (مثلا سیستم مختصات که هندسه را متحول کرد، رشنالیتی، و خیلی چیزهای دیگر). و از اونها هر روز و هر ثانیه استفاده میکنیم. بله یکی دو اشتباه هم داشت (غده صنوبری). اتفاقا نوعا ارجاعش به اناتومی مغز، خیلی رویکرد درستی است.

بعضی نظرات دکارت حتی از شناخت فعلی ما هم جلوتر است و استفاده نشده در علم مدرن. مثلا نظریه رفلکس ها.


انباشت


در فلسفه بیشتر تجمع و انباشت فهم داریم. بجای رد شدن و جایکزین شدن.

اکر دستاوردهای فسفه های اساس را در نظر بکیریم، بخشهایی که رد و جایکزین میشوند کوچکتر از آن هستند که به نظر میرسد.


این یک نظر اوریجینال بنده است. رفرنسی ندارم و جای دیگر نمیخوانید. اینها را کسی نمیگوید ولی درست هستند. نظر من است و دیدگاه درست، این است.


این نگاه، بر خلاف درامایی است که پوپر نشان میدهد.

All philosophers were right

All philosophy has been, and “is” (now) correct


جمعه، فروردین ۲۰، ۱۴۰۰

Mathematics and rulers

Mathematics is like a ruler using which you make straight walls.

This describes the relationship between axoims and reality. Also a good metaphor regarding it precision. Also about engineering-iness and tool-ness (external-ness) of it.

It is precise in itself, but we need to use it with imperfect objects.

It is for extending the mind. Thinking outside the brain.

 It is nit intuitive: in extends and enhances your mind, it is beyond your natural senses, perception, counting, etc. It is about what the brain cannot do very well, it extends what brain can do imperfectly.

It is about doing, changing. It is for adapting the world and reality to it, rather than the other way.

I can count, but Maths is not intuitive for me? Mathematics is extending where the brain stops.

Historically mathematics was created by Babylonians to help them in their engineering. (Obviously it is a simplification).

It can be used to predict and theorize and simulate too. But that’s secondary to engineering.

This hasty note is just a hardening and congealing what I said vocally. 


شنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۹۹

new bad

But also any bad, has been a good, when it was in proportion.

Not only a good can turn bad if out of proportion and Aristotelian proportion,

یکشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۹۹

Logic lacks quantification

A logical system without quantification (measures) is..., is...

shortsighted
distractable
machanical
gullible
(potentially) deceptive
psychopathic
abusable
blind
dry
wooden
myopic
ocd
limbic
autistic
lost in details
lacks big picture
non-holistic
too Mathematical-logic
non info-holder (missed some of the capture, some of the grip) (forgetful) (unjust)
a-rat-in-a-maze
unjust
... 

... 

In search of the right word.

PS:

Logician. Is something to be. 

Same for one which lacks:
Probability
Priority

PS:
Levels: (todo: write). 

Great refactorer

دوشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۹

the great debugger

the great debugger
(i am)

سه‌شنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۹۹

تعریفی ‏برای واقعیت ‏

پرسیده شد:  «تعریف واقعیت چیست؟ هنوز تعریفی از واقعیت ندیده ام»

واقعیت را نمی‌شود  «تعریف» کرد. چون تعریف، در حوزه خیال است.

فقط می‌توان با آن روبرو شد، از آن اطلاعات کسب کرد، یا در آن اکشن انجام داد.
واقعیت را مثل جعبه سیاهی میبینم که ورودی و خروجی های محدود و مشخصی به آن داریم.
پس نمی‌توان تعریفش کرد، فقط می‌توان با آن interact کرد.

البته این صورت بندی از واقعیت، از خود بنده (سهیل) است و شاید جایی پیدا نکنید.
رودست این تعریف اگر ممکن باشد، خودم خواهم زد. 

دوشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۹۹

کار ما، فقط حدس و گمان است. ‏(سه ‏منزل) ‏

١. ایده آلیسم. 

 «نه، از آن حرفم مطمئن نیستم کار ما، فقط حدس و گمان است.» 

(هایپوتز دادن. و تست شدنش. نه پیش بینی. اون هم هست. ولی دانه ی آن گیاه، حدس و گمان، و رشدش، پیش بینی است. اون حدس و گمان، اصافه میشه از هیچ، گویی. اون حدس خودش اکسپرشن هم هست. اسکلت است که آنفولد می‌شود. محتوای مبادله شده است) 

این جمله ی طاهرا کوتاه و جالب، و ظاهرا (و واقعا) حکیمانه ای شد: کار ما، فقط حدس و گمان است.

چرا فقط؟ اولا مطمئن نمیتونی باشی. تا وقتی اعتراص (ارور) ندهد نمی‌توانی. (مگر چشمداشت به مثابه نیاز باشد. که وادارت می‌کند).

(بیخیال قطعیت بشو. و معیار قطعیت، انتساب و انتخاب خودته؟ تخمین خودت؟ ) 

اول حدس و گمان میزنی؟ یا در واکنش؟ یا در واکنش به ارور؟

خلاقیت هم هست. 
اما نگفتم ایده. 

کار ما شناخت است؟ دانش است؟ (knowledge is power). 
کار ما باور است؟ و یقین است!؟ (organised). 


٢.
امپیریسیزم انکتد:

کلا نه حرفف من بلکه هیچ حرفی قاطعیت نداره. تا در عمل انجام و دیده نشه.

دیدن نه. شنیدن نه. عمل. وقوع. 

٣. آپدیت:

فردا ممکنه بفهمم حرفم اشتباه باشه و حرفم رو اصلاح کنم، اگر چیز واقعی تری دیدم.

واقعی تر. نه حفکقیقت. نه صحت. نه truth. فقط یک درجه به واقعیت محاط، نزدیکتر. 

یکشنبه، دی ۲۸، ۱۳۹۹

حذف

از زمان گذشته، جنگ و بحث و clash (برخورد) بین بوده و ادامه دار که میان فلسفه و عرفان. پس در صحبت از جایگاه عرفان باید دید در برابر چی است. باید زمینه ی این جنگ را باید پشت این بحث ها دید.
(البته عرفان تعدیل کننده ی یک clash دیگر هم هست، که تعدیل کننده ی انواع اکسریمیسم است. اما آن در حیطه این بحث نیست).

بطور مشخص تر، دو مثال مد نظرم است. یکی اونی که میگه  «پای استدلالی ن چوبین بود».
و دیگری جریانی است که ازش امام محمد غزالی بیرون اومد.
نتیجه ی هردوی اینها، حذف طرف دیگر بوده، خصوصا چونکه حکومت ها و سیاسیون معمولا طرف یک جبهه را می‌گرفته اند و به  «حذف گرایان» مجال جولان میداده اند در برابر طرف دیگر. 

ببخشید اگ %ر واضح نیست. در این استدلال از  «حذف گرایی» استفاده کردم که به نطر من یک مفهوم روشن کننده است، و برای توصیح پدیده های تاریخی-فرهنگی مفید خواهد بود.

بهتر است بجای استفاده از مفاهیمی مثل آزادی بیان و احترام به دیگران، و PC، و روایت پرسش ها بر اساس این مفاهیم و ترم ها، سوالات را بر اساس اصطلاحات جدیدی مطرح کرد از جمله  «حذف گرایی». (بع عنوان یک گرایش و رفتار). که در یک چارچوب نظری بزرگتر مطرح می‌شود (GIL).

اما هر حذفی هم بد نیست. حذف، پایه ی محاسبه آست... و دور کردن (برعکس اتصال) ، پایه تمدن است.
پس معکوس هر تقبیحی هم لازم است. اما در جای خود.
در داخل و بیرون دایره.
تمدن و وحش.
سیگنال و نویز. 
پریدیکشن و وریبیلیتی. 
اینفو و دیسترکشن.
نیرو و زور.